کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عتق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عتق
/'etq/
معنی
۱. (فقه) آزاد شدن بندۀ زرخرید از قید بندگی.
۲. [قدیمی] بخشش؛ بزرگواری؛ کرم.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عتق
لغتنامه دهخدا
عتق . [ ع َ ] (ع مص ) جوان گردیدن دختر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بیرون شدن دختر از خدمت پدر و مادر و از مالکیت شوی . (اقرب الموارد). || گرامی شدن مرد. (منتهی الارب ). || نیک و تازه گردیدن بشره سپس درشتی و خشکی آن . || واجب شدن سوگند بر کسی ....
-
عتق
لغتنامه دهخدا
عتق . [ ع َ ت َ ] (ع مص ) کهنه شدن . (اقرب الموارد).
-
عتق
لغتنامه دهخدا
عتق . [ ع ِ ] (ع مص ) آزاد گردیدن بنده از بندگی . (اقرب الموارد). || در اصطلاح شرع قوه ای است حکمیه که برای آدمی حاصل میشود جهت اثبات حق او در اینکه از بردگی و غلامی دیگران بیرون آید و آزاد شود و بالجمله قطع علاقه ٔ مملوکیت آدمی است . (جامع الرموز) (...
-
عتق
لغتنامه دهخدا
عتق . [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عتیق و عاتق . (اقرب الموارد).
-
عتق
لغتنامه دهخدا
عتق . [ ع ُ / ع ِ ] (ع اِمص ) قِدَم و گفته اند عتق مخصوص بی جان است چون شراب و خرما و قدم به جاندار و بی جان هر دو گفته شود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
عتق
لغتنامه دهخدا
عتق . [ ع ُ ت ُ ] (ع اِ) درختی است که از آن کمان سازند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
عتق
فرهنگ فارسی معین
(عِ تْ) [ ع . ] (مص ل .) آزاد شدن بنده و غلام .
-
عتق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'etq ۱. (فقه) آزاد شدن بندۀ زرخرید از قید بندگی.۲. [قدیمی] بخشش؛ بزرگواری؛ کرم.
-
جستوجو در متن
-
انعتاق
لغتنامه دهخدا
انعتاق . [ اِ ع ِ ] (ع مص ) (اصطلاح فقه ) آزاد شدن . (یادداشت لغت نامه ). و رجوع به عِتْق شود.
-
عتیق
لغتنامه دهخدا
عتیق . [ ع َ ] (ع ص ) دیرینه و کهنه . (اقرب الموارد) (از آنندراج ). || آزاد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، عُتُق ، عُتقاء، یقال عبد عتیق و امة عتیق .
-
ولاء
لغتنامه دهخدا
ولاء. [ وَ ] (ع اِمص ) دوست داری . (منتهی الارب ). محبت . (اقرب الموارد) (کشاف اصطلاحات الفنون ). || یاری و نصرت .(از اقرب الموارد). || مُلک و پادشاهی . (منتهی الارب ). || مِلک . (از اقرب الموارد). || آزادی . (منتهی الارب ). حدیث : نهی عن بیع الولاء....
-
تسوس
لغتنامه دهخدا
تسوس . [ ت َ س َوْ وُ ] (ع مص ) کرم افتادن در طعام . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) : و اذا عتق السوسن المعروف بالایرس ، تسوس و تثقب غیر انه یکون حینئذ اطیب رائحة منه قبل ذلک و قوته مسخنة ملطفه و یصلح للسعال . (ابن البیطار ج 1 ص 71).
-
عاتق
لغتنامه دهخدا
عاتق . [ ت ِ ] (ع ص ) آزاد. (از اقرب الموارد). || می کهنه که مهر از آن برداشته باشند. || خیک فراخ . || دختر نوجوان یا دختر نوبالغ یا زن بی نکاح یا زن جوانی که در خانه ٔ پدر مانده . || (اِ) دوش و جای چادر پوشیدن از دوش . مابین کتف و بن گردن . ج ، عُتُ...
-
نعاتة
لغتنامه دهخدا
نعاتة. [ ن َ ت َ ] (ع مص ) موصوف گردیدن و نیکو شدن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || سبقت گرفتن اسب .عَتق . (از متن اللغة). نعت بودن اسب . (از اقرب الموارد). رجوع به نَعت شود. || نعت جزو سجیة و فطرت کسی بودن ؛ یعنی ماهر و قادر شدن ...