کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عتاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عتاد
/'atād/
معنی
آنچه برای سفر لازم است؛ وسایل سفر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عتاد
لغتنامه دهخدا
عتاد. [ ع َ ] (ع مص ) آماده گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
عتاد
لغتنامه دهخدا
عتاد. [ع َ ] (ع اِمص ، اِ) ساخت . (منتهی الارب ). آنچه آماده باشد از سلاح و چارپا و ساز جنگ . (اقرب الموارد). || سامان . || آمادگی . || آنچه جهت سفر و جز آن آماده سازند. (منتهی الارب ).
-
عتاد
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . ] (اِ.) ساخت و سامان ، آن چه جهت سفر و جز آن آماده سازند.
-
عتاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'atād آنچه برای سفر لازم است؛ وسایل سفر.
-
واژههای همآوا
-
اتآد
لغتنامه دهخدا
اتآد. [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) آهستگی کردن .
-
اتاد
لغتنامه دهخدا
اتاد. [ اِ] (ع اِ) رسنی که پای گاو بدان بندند گاه دوشیدن .
-
جستوجو در متن
-
اعتد
لغتنامه دهخدا
اعتد. [ اَ ت ُ] (ع اِ) ج ِ عَتاد، بمعنی ساخت و سامان و آمادگی و آنچه جهت سفر و جز آن آماده سازند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ِ عَتاد. (ناظم الاطباء). ج ِ عَتاد، اسباب فراهم کردن و آمادگی برای کاری . (از اقرب الموارد).
-
آمادگی
لغتنامه دهخدا
آمادگی . [ دَ / دِ ] (حامص ) ساختگی .تهیه . بسیج . ساز. استعداد. تَهَیﱡاء. أهبه . ساخت وساز. عتاد. اباب . آراستگی . جهاز. عُدّه . (دهّار).- آمادگی سفر ؛ ساز سفر.
-
اعتدة
لغتنامه دهخدا
اعتدة. [ اَ ت ِ دَ ] (ع اِ) ج ِ عَتود، درخت کُنار و درخت بزرگ ریگستانی . || بزغاله ٔ یکساله . || ج ِ عَتاد، بمعنی ساخت و سامان و آمادگی جهت سفر. (منتهی الارب ).
-
نبالة
لغتنامه دهخدا
نبالة. [ ن ُ ل َ ] (ع اِ) ساخت و ساز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ساخت و ساز و آمادگی . (ناظم الاطباء). عُدة. عتاد. (اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). یقال : اخذللامر نبالته ؛ ای عدته و عتاده . (اقرب الموارد). و یقال : اخذ للامر نبالته ؛ ای عدته ، یع...
-
نبل
لغتنامه دهخدا
نبل . [ ن ُ ] (ع اِمص ) نجابت . بزرگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نجابت . (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). شرف . بزرگواری . || فضل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة). || آگاهی . || تیزی خاطر. (م...
-
ساز و برگ
لغتنامه دهخدا
ساز و برگ .[ زُ ب َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) اسباب و سامان . (بهار عجم ) (آنندراج ). برگ و ساز. ساز و آلت . ساز و سامان . آلات و ادوات . اسباب . وسائل . لوازم : ز خان و مان و قرابت به غربت افتادم بماندم اینجا بی ساز و برگ و انگشتال . ابوالعباس . || ...
-
ساز و سلیح
لغتنامه دهخدا
ساز و سلیح . [ زُس ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ساز و سلاح : سپهدار ترکان بیاراست کارز لشکر گزید آن زمان ده سوارابا اسب و ساز و سلیح تمام همه شیرمرد و همه نیکنام .فردوسی .پنج هزار سوار داشت و ساز و سلیح و آنچه بکار بایست . (سمک عیار ج 1 ص 121). تدبیر ...