کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عبعب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عبعب
لغتنامه دهخدا
عبعب . [ ع َ ع َ ] (اِخ ) نام بتی است . (اقرب الموارد).
-
عبعب
لغتنامه دهخدا
عبعب . [ ع َ ع َ ] (ع اِمص ) نازکی و تازگی جوانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).نعمة الشباب . (اقرب الموارد). || (ص ، اِ)جوان پرگوشت . || جامه ٔ وسیع و فراخ . || چادر باریک و نازک از پشم شتر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || گلیم پشمین . (مه...
-
واژههای همآوا
-
عباب
لغتنامه دهخدا
عباب . [ ع َ] (ع مص ) آب آشامیدن و از آن باب است اًذا أصابت الظباء الماء فلا عباب و اًن لم تصبه فلا أباب ؛ اگر آب را یافت نیاشامید و اگر نیافت برای طلب و آشامیدن آن آماده نشد، برای کسی مثل زنند که به چیزی دست یافت و به سبب بی نیازی از آن اعراض کرد....
-
عباب
لغتنامه دهخدا
عباب . [ ع ِ ] (ع مص ) نبرد کردن در فخر و فزونی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).معابة مثله . (ناظم الاطباء). و رجوع به معابة شود.
-
عباب
لغتنامه دهخدا
عباب . [ ع ُ ] (ع اِ) توجبه ٔ بزرگ بسیار دور. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). معظم سیل و ارتفاع و کثرت آن . (از اقرب الموارد) (از غیاث اللغات ). || برگ خرما. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِمص ) پری آب و بسیاری آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد...
-
عباب
لغتنامه دهخدا
عباب .[ ع َب ْ با ] (ع ص ) بسیار آشامنده . (ناظم الاطباء).
-
عباب
فرهنگ فارسی معین
(عُ) [ ع . ] (اِ.) سیل بزرگ .
-
اباب
لغتنامه دهخدا
اباب . [ اَ ] (ع مص ) آمادگی رفتن . ساز سفر. ساختن رفتن را و عزم کردن بر آن . (تاج المصادر بیهقی ). آمادگی سفر کردن . آمادگی رفتن کردن . آماده ٔ سیر شدن . || مشتاق وطن گشتن .
-
اباب
لغتنامه دهخدا
اباب . [ اَ ](ع اِ) آب و آنچه نوشیده شود. || سراب .
-
اباب
لغتنامه دهخدا
اباب . [ اِ ] (ع مص ، اِ) اَباب .
-
اباب
لغتنامه دهخدا
اباب . [ اُ ] (ع اِ) عُباب . هین بزرگ . سیل عظیم . || موج دریا.
-
عباب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'obāb ۱. سیل عظیم.۲. موج دریا.
-
جستوجو در متن
-
اسکیلم
لغتنامه دهخدا
اسکیلم . [ اِ ؟ ] (اِ) (در تداول مردم چالوس ) کاکنج . عروس درپرده . عروسک درپرده . کجومن . قسولیدوس . دوباروح . و میوه ٔ آنرا جوزالمزح و حب اللهو و عبب و عبعب نامند.