کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عبدالخالق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عبدالخالق
لغتنامه دهخدا
عبدالخالق . [ ع َ دُل ْ ل ِ ] (اِخ ) ابن عیسی بن احمد ملقب به ابوجعفر معروف به الشریف الهاشمی وی امام حنابله به بغداد بود از تألیفات اوست رؤوس المسائل ، ادب الفقه و جز آن . وی به سال 411 هَ . ق . متولد شد و به سال 470 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام ...
-
عبدالخالق
واژهنامه آزاد
عَبدُالخالِق یا خالقو نام دانش آموز هزاره ای است که نادرخان، شاه افغانستان، را ترور کرد. او و هواداران نهضت اصلاحات امانی، در اعتراض به قطع و حذف اصلاحات امانی (امان الله خان، شاه افغانستان) و شروع مجدد فشارها بر هزاره ها و نسل کشی آنها در افغانستان،...
-
جستوجو در متن
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) عبدالخالق بن اسدالجوال . رجوع به عبدالخالق ... شود.
-
ابوالظفر
لغتنامه دهخدا
ابوالظفر. [ اَ بُظْ ظَ ف َ ] (اِخ ) عبدالخالق بن فیروزبن عبید الجوهری . رجوع به عبدالخالق ... شود.
-
قصرالکوفة
لغتنامه دهخدا
قصرالکوفة. [ ق َ رُل ْ ف َ ] (اِخ ) جایی است در کوفه ، و عبدالخالق بن محمد بدان منسوب است . (معجم البلدان ). رجوع به قصری (عبدالخالق ...) شود.
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبدالخالق بن اسد حافظ جوال . رجوع به عبدالخالق ... شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) بزّاز. رجوع به احمدبن عمروبن عبدالخالق ... شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عمربن عبدالخالق بزاز.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد.[ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالخالق شنکاتی . محدث است .
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابوبکر. رجوع به احمدبن عمروبن عبدالخالق ... شود.
-
شنکات
لغتنامه دهخدا
شنکات . [ ش ِ ] (اِخ ) شهری است . احمدبن عبدالخالق شنکاتی و کامل بن عبدالجلیل محدثانند. (منتهی الارب ).
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن مقاتل بن عبدالخالق حموی . رجوع به علی حموی شود.
-
قاضی زاده علاءالدین
لغتنامه دهخدا
قاضی زاده علاءالدین . [ دَ / دِ ع َ ئُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به قاضی زاده گرهرودی عبدالخالق شود.
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالخالق . رجوع به ابوعبداﷲ دینوری شود.