کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عباب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عبابی
لغتنامه دهخدا
عبابی . [ ع َب ْ با ] (اِخ ) قیس بن عباب . یکی از کسانی است که در یوم قادسیة نیک امتحان داد. (اللباب ).
-
اباب
لغتنامه دهخدا
اباب . [ اُ ] (ع اِ) عُباب . هین بزرگ . سیل عظیم . || موج دریا.
-
معابة
لغتنامه دهخدا
معابة. [ م ُ عاب ب َ ] (ع مص ) نبرد کردن درفخر و فزونی . عِباب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
اسیدی
لغتنامه دهخدا
اسیدی . [ اَ ] (ص نسبی ) منسوب به اَسید، و به آل اسیدبن ابی العیص از فرزندان عباب و خالد. (انساب سمعانی ).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نامربن الباعونی ، مکنی به ابوالعباس و ملقب بقاضی شهاب الدین . او راست منظومه ای در فقه شافعی به نام عباب فی فقه الشافعی . و وفات او بسال 810 هَ .ق . بوده است .
-
تفسئة
لغتنامه دهخدا
تفسئة. [ ت َ س ِ ءَ ] (ع مص ) درانیدن جامه را و کشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). درانیدن جامه را و در «عباب » کشیدن تا آنکه پاره و شکافته شود. (از اقرب الموارد).
-
پیش
لغتنامه دهخدا
پیش . (اِ) برگ درخت خرما. (جهانگیری ). برگ خرما (لغت بلوچ در چاه بهار و نیک شهر). شاخ درخت خرما. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). بگفته ٔ رشیدی لیف خرما، اما در اکثر نسخ پیشن و پیشند است . (انجمن آرا). عباب . || پیس . (برهان ). خرمای ابوجهل . (برهان ...
-
زجلة
لغتنامه دهخدا
زجلة. [ زُ ل َ ] (اِخ ) نام دختر منظور که زن زبیر است . (منتهی الارب ). دختر منظوربن زبان بن سیار فزاریست . در همه ٔ نسخ ویرا زوجه ٔ زبیر نوشته اند اما صواب آن است که وی زوجه ٔ پسر زبیر بوده است و در عباب و تبصیر بدین موضوع تصریح شده است . (از تاج ال...
-
رحمةا
لغتنامه دهخدا
رحمةا. [ رَ م َ تُل ْ لاه ] (اِخ ) رحمةاﷲبن عبداﷲ سندی حنفی ساکن مکه ٔ مکرمه . او راست : 1- لباب المناسک و عباب المسالک ، و در آن مناسک حج را بیان داشته است . 2- مجمعالمناسک و نفعالناسک ، فی نسک الحج و فضائل الحرمین و القدس و الحجاج و المجاور علی الت...
-
اسیدی
لغتنامه دهخدا
اسیدی . [ اَ ] (اِخ ) ابوخالد عبدالعزیزبن معویةبن عبدالعزیزبن امیةبن خلدبن عبدالرحمن بن سعیدبن عبدالرحمن بن عباب بن اسدبن ابی العیص الاسیدی . وی از محمدبن عبداﷲ الانصاری بصری و ابی عاصم اسحاق بن مخلد بصری و جز آنان روایت دارد و از اوابوعمروبن السماک ...
-
ابوالفضائل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضائل . [ اَ بُل ْ ف َ ءِ ] (اِخ ) حسن بن محمدبن حسن بن حیدربن علی صغانی (چغانی ) لغوی . و چون در کتب لغت صاغانی مطلق گویند مراد همین حسن بن محمد است . مولد او بشهر لاهور در 577 هَ . ق . بود. وی برای کسب علوم از موطن خویش بغزنه و سپس در 615 به ب...
-
بس
لغتنامه دهخدا
بس . [ ب ُ س س ] (اِخ ) بساء. خانه ای است از غطفان بن سعدبن قیس غیلان که آن را عبادت میکردند و ظالم بن اسعدبن ربیعةبن مالک بن مرةبن عوف آن را بنا کرد هنگامیکه دید قبیله ٔ قریش کعبه را طواف میکنند و بسعی بین صفا و مروه می پردازند وی آن را ذم کرد و این...
-
تریع
لغتنامه دهخدا
تریع. [ ت َر ی ی ُ ] (ع مص ) درنگ کردن و توقف نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مکث و توقف . (از المنجد) (از اقرب الموارد) (ازتاج العروس از عباب ). مکث و درنگ یا توقف . (از متن اللغة) (از تاج العروس از لسان ). درنگ کردن و ایستادن . (ش...
-
شناور
لغتنامه دهخدا
شناور. [ ش ِ وَ ] (ص مرکب ) آشناور. آشناگر و آب ورز. (ناظم الاطباء). شناگر. (آنندراج ) : شناور باشی از هر آب مگذرکه اندر آب پر میرد شناور. ناصرخسرو.تیر چون در کمان نهد بحری است که نهنگ شناور اندازد. خاقانی .بی همنفس خوش نتوان زیست به گیتی بی دست شناو...
-
زایف
لغتنامه دهخدا
زایف . [ ی ِ ] (ع ص ) زائف . درهم پست مردود و مغشوش . (تاج العروس ) (اقرب الموارد). درهم ناسره . (ناظم الاطباء) (دهار). || کاسد مقابل رایج . ج ، زیّف و آنرا زیف نیز گویند. ج ، زیوف . (تاج العروس ):و مازودونی غیرسحق عمامةو خمسمئی منها قسی و زائف .مزوّ...