کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عاهت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عاهت
/'āhat/
معنی
آنچه چیزی را تباه و فاسد میکند؛ آفت؛ بلا.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عاهت
فرهنگ فارسی معین
(هِ) [ ع . عاهة ] (اِ.)1 - آفت ، بلا. 2 - آن چه که چیزی را تباه و فاسد کند.
-
عاهت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عاهة، جمع: عاهات] [قدیمی] 'āhat آنچه چیزی را تباه و فاسد میکند؛ آفت؛ بلا.
-
واژههای همآوا
-
عاهة
لغتنامه دهخدا
عاهة. [ هََ ] (ع اِ) فساد. ج ، عاهات . و رجوع به عاهات شود.
-
جستوجو در متن
-
عاهات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ عاهَة] [قدیمی] 'āhāt = عاهت
-
ذوی العاهات
لغتنامه دهخدا
ذوی العاهات . [ ذَ وِل ْ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) خداوندان عاهت . آفت زدگان . خداوندان آفت .
-
مصابة
لغتنامه دهخدا
مصابة. [ م ُ ب َ ] (ع اِ) مصیبت .(منتهی الارب ). || آفت . سختی . شدت نازلة. مصاب . مصوبة. (اقرب الموارد). عاهت . (منتهی الارب ).
-
صابة
لغتنامه دهخدا
صابة. [ ب َ ] (ع اِمص ) عاهت . مصیبت . || ضعف و سستی عقل . یقال : فی عقله صابة؛ ای طرف من الجنون . || (اِ) درختی است تلخ . ج ، صاب . (منتهی الارب ).
-
دهی
لغتنامه دهخدا
دهی . [ دَهَْ ی ْ ] (ع مص ) زیرک گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || زیرک وتیزهوش گفتن کسی را و منسوب کردن به زیرکی و یا عیب و نقص کردن یا عاهت و بلا رسانیدن به کسی .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || رسیدن به کسی دواهی . (منتهی الار...
-
ضمن
لغتنامه دهخدا
ضمن . [ ض َ م ِ ] (ع ص ) عاشق .(منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || بیمار در جای بمانده . زمینگیر. ج ، ضُمَنی ̍. (مهذب الاسماء). برجای مانده و مبتلی شده ٔ بمرض . (منتخب اللغات ). برجای مانده و مبتلی در عاهت بدنی ، و فی الحدیث : مَن اَکتب ضمناً بعثه اﷲ ...
-
خسارت
لغتنامه دهخدا
خسارت . [ خ ِ رَ ] (ع اِ) زیان . ضرر. (از ناظم الاطباء) : مردمان خراسان از خسارت و تاراج فارغ شوند. (تاریخ بیهقی ). || کم آمدن حاصل فروش از قیمت خرید. ضرر در تجارت و زیان در معامله . (از ناظم الاطباء) : بازرگانی را هزار دینار خسارت افتاد. (گلستان سعد...
-
آگفت
لغتنامه دهخدا
آگفت . [ گ َ / گ ِ / گ ُ ] (اِ) آسیب . صدمه . آزار. آفت . رنج . بلا. عاهت . مصیبت . فتنه . فساد : چون صبح برافکند ردای زربفت بنشست بصد حیله و برخاست بتفت گفتم که مرو جز این نگفتم که برفت دیدم که دمید صبح و آمد آگفت (کذا). ابوالفرج رونی .دین ورز ای رو...
-
آفت
لغتنامه دهخدا
آفت . [ ف َ ] (ع اِ) (شاید از ریشه ٔ آکفت فارسی ) آفة. آفه . عاهت . عاهه . عارضه . (زمخشری ).جانحه . زحمت . علت . بلا. بلیه . ضرر. آکفت . آسیب . بیماری . (ربنجنی ). گزند. عیب . آهو. ج ، آفات : رسیده آفت نشبیل او به هر کامی نهاده کشته ٔ آسیب او به هر ...
-
آزار
لغتنامه دهخدا
آزار.(اِمص ، اِ) اَذا. ایذاء. اذیت . اذاة. رنج که دهند. رنجگی . عذاب . شکنجه . عقوبت . آسیب . گزند : آزار بیش بینی زین گردون گر تو بهر بهانه بیازاری . رودکی .دل گسسته داری از بانگ بلندرنجگی باشدْت و آزار [ و ] گزند. رودکی .پسندش نیامد همی کار من بکوش...