کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عانس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عانس
معنی
دختر خانه مانده , دختر ترشيده
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عانس
لغتنامه دهخدا
عانس . [ ن ِ ] (ع ص ) عانت . دختری که بی شوی تا دیر در خانه مانده باشد.ج ، عَوانس و عُنس و عُنّس و عُنوس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). || مرد تا دیر نکاح ناکرده . (منتهی الارب ). || نیکوروی . || فربه تمام اندام . (منتهی الارب ) (آنندراج...
-
عانس
دیکشنری عربی به فارسی
دختر خانه مانده , دختر ترشيده
-
واژههای همآوا
-
ءَانَسَ
فرهنگ واژگان قرآن
انس گرفت - ديد
-
آانس
لغتنامه دهخدا
آانس . [ اَ ] (اِ) سپند.
-
اعنس
لغتنامه دهخدا
اعنس . [ اَن َ ] (اِخ ) ابن سلیمان . شاعری است . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
دختر خانه مانده
دیکشنری فارسی به عربی
عانس
-
دختر ترشیده
دیکشنری فارسی به عربی
عانس
-
عنس
لغتنامه دهخدا
عنس . [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عانس . رجوع به عانس شود.
-
عانسة
لغتنامه دهخدا
عانسة. [ ن ِ س َ ] (ع ص ) مؤنث عانس . رجوع به عانس شود. (منتهی الارب ).
-
عوانس
لغتنامه دهخدا
عوانس . [ ع َ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ عانِس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به عانس شود.
-
عنس
لغتنامه دهخدا
عنس . [ ع ُن ْ ن َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عانس . رجوع به عانس شود.
-
معانس
لغتنامه دهخدا
معانس . [ م َ ن ِ ] (ع ص ، اِ) دختران دوشیزه ٔجوان ، چه این جمع معنس است که مصدر میمی باشد به معنی فاعل که عانس است مأخوذ از عنس و عنوس که به معنی دیر ماندن زن است بعد بلوغ به خانه ٔ پدر بی شوی (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به عانس و عنوس و عناس شود.
-
عنوس
لغتنامه دهخدا
عنوس . [ ع ُ ] (ع مص ) دیر ماندن دختر در خانه بی شوی چندانکه از شمار ابکار برآید. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عِناس . رجوع به عناس شود. || متغیر گردانیدن کلان سالی چهره ٔ مردم را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم ...