کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عاقبت نگر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پایان نگر
لغتنامه دهخدا
پایان نگر. [ ن ِ گ َ ] (نف مرکب ) پایان بین . عاقبت بین . عاقبت اندیش . دوراندیش : چشم شه دو گز همی دیداز لغزچشم آن پایان نگر پنجاه گز.مولوی .
-
پس و پیش نگر
لغتنامه دهخدا
پس و پیش نگر. [ پ َ س ُن ِ گ َ ] (نف مرکب ) مآل بین . عاقبت اندیش : من همه ساله دل از عشق نگه داشتمی بخدا بودمی از عشق پس و پیش نگر.فرخی .
-
پایان بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی، مجاز] pāyānbin کسی که آخر و عاقبت کاری را در نظر بگیرد و دربارۀ آن فکر کند؛ عاقبتبین؛ عاقبتاندیش؛ پایاننگر.
-
پایان بین
لغتنامه دهخدا
پایان بین . (نف مرکب ) عاقبت بین . عاقبت نگر. عاقبت اندیش : هر که پایان بین تر او مسعودتر.مولوی .
-
چشم آخربین
لغتنامه دهخدا
چشم آخربین . [ چ َ / چ ِ م ِ خ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دیده ٔ آخربین . چشم عاقبت نگر. چشم دورنگر. چشمی که پایان و عاقبت هر کار و عمل رابیند. مقابل چشم اول بین : چشم آخربین تواند دید راست چشم اول بین غرورست و خطاست .مولوی .
-
بنیادسنج
لغتنامه دهخدا
بنیادسنج . [ ب ُ س َ ] (نف مرکب ) ژرف نگر. نکته سنج .دقیق . (فرهنگ فارسی معین ). عاقبت اندیش : چه زیرک شد آن مرد بنیادسنج که ویرانه راساخت باروی گنج .نظامی .
-
دوراندیش
لغتنامه دهخدا
دوراندیش . [ اَ ] (نف مرکب ) مآل بین . نقیض عجول . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). عاقل و دوربین . (آنندراج ). گربز. (لغت فرس اسدی ). مطلع و با بصیرت و پیش بین . (ناظم الاطباء). پایان نگر. عاقبت اندیش . مآل اندیش . آتیه بین . عاقبت بین...
-
انجام
لغتنامه دهخدا
انجام . [ اَ ] (اِ) انتها و آخر هرکار. (برهان قاطع) (آنندراج ) (هفت قلزم ). اتمام کار. ضد آغاز. (انجمن آرا). آخر کارها. (فرهنگ خطی ). انتها. آخرکار. (غیاث اللغات ). آخرکار. فرجام . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). آخرکار. عاقبت . (مؤید الفضلاء). عاقبت...
-
دست باف
لغتنامه دهخدا
دست باف . [ دَ ] (ن مف مرکب ) دست بافت . دست بافته . آنچه بوسیله ٔ دست بافند نه چرخ . که با چرخ بافته نشده است . جامه ای که نه با کارخانه و چرخ بافند. (یادداشت مرحوم دهخدا) : به باغ روده نگر دست باف باد ببوی به دشت ساده نگر دستبرد ابر ببین . عنصری .د...
-
پایان
لغتنامه دهخدا
پایان . (اِ) آخر و انتها و نهایت و کرانه ٔ هرچیز. (برهان ). غایت .کران . اَمَد. اَجَل . عاقبت . فرجام . قُصاری . (دهار).سرانجام . انجام . مُدیه . مُدی . منتهی . تَک . تَه . قعر. خاتمه . اختتام . ختم . غِب ّ. مَغبّه . (منتهی الارب ). آخر کار. عاقبت کا...
-
گل کامکار
لغتنامه دهخدا
گل کامکار. [ گ ُ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی از گل سرخ که بشدت سرخی دارد. (از ناظم الاطباء ذیل کامکار) : سال نو است و ماه نو و روز نووقت بهار و وقت گل کامکار. فرخی .بر کام و آرزو دل بیچاره ٔ مراناکامکار کرد گل کامکار او. فرخی .بخندد همی بر کرا...
-
مخدوم
لغتنامه دهخدا
مخدوم . [ م َ ] (ع ص ) خدمت کرده شده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خدمت کرده شده و آغا و صاحب و خداوند. (ناظم الاطباء). بزرگ . فرمانروا. سرور. خداوندگار. دارنده ٔ خدمتکاران و خادمان : شاهان و مهتران جهان را به قدر و جاه مخدوم گشت ...
-
نردبان
لغتنامه دهخدا
نردبان . [ ن َ ] (اِ) نردبام (شیرازی ). نوردبان (اصفهانی ). کردی دخیل : نردووان ، (درجه ، نردبان )، نردوآن ، اردوان ، گیلکی دخیل : نردبام ، تهرانی : نوردبون ، در اراک : نردونگ ، ظاهراً از:نرد (نورد) + بان (= بام ). دو چوب یا آهن عمودی که در میان آنها...
-
ماهتاب
لغتنامه دهخدا
ماهتاب . (اِ مرکب ) پرتو ماه راگویند. (برهان ) (از غیاث ). به قلب اضافت ، پرتو ماه .مهتاب . گرد، نسخه ، پنبه ، چادر، یاسمن ، پرنیان ، صندل ، شیر از تشبیهات اوست و با لقظ افتادن و ریختن مستعمل . (از آنندراج ). نور ماه . فروغ ماه . شعاع قمر. فَخت . قمر...
-
دادگر
لغتنامه دهخدا
دادگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) عادل . مقسط. (دهار). داور. دادرس : توگر دادگر باشی و پاک رای همی مزد یابی بدیگرسرای . فردوسی .که ای شاه نیک اختر دادگرتو بی چاشنی دست خوردن مبر. فردوسی .اگر دادگر باشی ای شهریارنمانی و نامت بود یادگار. فردوسی .همه دادگر باش و...