کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عاتکة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عاتکة
لغتنامه دهخدا
عاتکة. [ ت ِ ک َ ] (اِخ ) نام نه تن از زنان قریش است که جده های پیغمبر (ص )اند و قول او (ص ) که فرماید انا ابن عواتک من سلیم ، مقصود آن زنانند که عاتکه نام دارند. (از منتهی الارب ).
-
عاتکة
لغتنامه دهخدا
عاتکة. [ ت ِ ک َ ] (ع ص ) خرمابن که گشن نپذیرد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || زن آلوده بخوشبویی . (منتهی الارب ). زن سرخ گون از طیب و گفته اند زنی که طیب فراوان بکار برد، چندانکه پوست اوبزردی گراید. (اقرب الموارد). || کمان کهنه که دیرینه بود و سر...
-
واژههای مشابه
-
عاتکه
فرهنگ فارسی معین
(تِ کِ یا کَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - کمانی که از کهنگی سرخ رنگ شده باشد. 2 - زن خوشبوی . 3 - از اسماء زنان .
-
ارض عاتکة
لغتنامه دهخدا
ارض عاتکة. [ اَ ض ُ ت ِ ک َ ] (اِخ ) سرزمینی است درخارج باب الجابیه ٔ دمشق . منسوب به عاتکة بنت یزیدبن معاویةبن ابی سفیان بن حرب ، مکناة به ام البنین و او زوجه ٔ عبدالملک بود و عاتکه را در این زمین قصری بود وعبدالملک بن مروان بدانجا درگذشت . (معجم ال...
-
جستوجو در متن
-
زن خوشبوی آراسته
واژهنامه آزاد
عاتکه.
-
عواتک
لغتنامه دهخدا
عواتک . [ ع َ ت ِ ] (ع اِ) ج ِ عاتِکة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به عاتکة شود.
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ، وبقولی عبیداﷲ ازدی . مکنی به ابی عاتکة. محدث است . رجوع به کتاب الاصابة چ مصر سنه ٔ 1323 ج 1 ص 295 شود.
-
غالب
لغتنامه دهخدا
غالب . [ ل ِ ] (اِخ ) نام موضعی در حجاز. قال کثیر : فدع عنک سلمی اذ اتی الناس دونهاو حلت با کناف الخبیت فغالب الی الابیض الجعدبن عاتکة الذی له فضل ملک فی البریة غالب .(معجم البلدان ج 6ص 262).
-
ازهر
لغتنامه دهخدا
ازهر. [ اَ هََ ] (اِخ ) موضعی است بمسافت سه میلی طایف . عرجی گوید:یا دار عاتکة التی بالازهراو فوقه بقفا الکثیب الأعفرلم الق اهلک بعد عام لقیتهم یالیت أن لقاءَهم لم یقدر. (معجم البلدان ) (مراصد الاطلاع ). || موضعی است بیمامه ، در آن نخلستان و مزارع ...
-
ابودهبل
لغتنامه دهخدا
ابودهبل . [ اَ دَب َ ] (اِخ ) جُمَحی . وهب بن زمعه . از مشاهیر شعرای عرب . او در خلافت معاویه و یزید شهرت یافت و معاویه و عبداﷲبن زبیر را مدیح گفت . و با عمره که زنی ادیبه و شاعره و خانه ٔ او در مکه انجمن شعرا و ادبا بود تعشق ورزید و عمره او را از مج...
-
ساهره
لغتنامه دهخدا
ساهره . [ هَِ رَ ] (اِخ ) زمین شام . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): فاذا هم بالساهره . (قرآن 79 / 14). و مفسرین در این مورد اختلاف کرده اند. در مجمل التواریخ آمده : و برابر آن زمین ساهره که خدای تعالی میگوید: فاذا هم بالساهره . (مجمل التواریخ ص 476)....
-
ام معبد
لغتنامه دهخدا
ام معبد. [ اُم ْ م ِ م َ / م ُ ب َ ] (اِخ ) عاتکه ٔ خزاعی ، دختر خالد خزاعی . از زنان مشهور صحابی و از محدثان است ، وگویند رسول اکرم در هنگام هجرت از مکه به مدینه در خانه ٔ ام معبد نزول فرموده است . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 281 و ریحانة...
-
زجلة
لغتنامه دهخدا
زجلة. [ زُ ل َ ] (اِخ ) کنیز معاویه و یا کنیز دختر وی عاتکه . وی از محدثان بوده است . (از منتهی الارب ). وی از ام الدرداء روایت دارد. در نسخ قاموس پس از ذکر زجله دختر منظوربن زبان چنین آمده است : «او مولاة معاویه او ابنته ...» . و این بر خلاف صوابست ...