کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ظفری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ظفری
لغتنامه دهخدا
ظفری . [ ظَ ف َ ری ی ] (ص نسبی ) منسوب به ظفر و هو بطن من الانصار و هو کعب بن الخزرج بن عمروبن مالک بن الاوس واسم ظفر کعب و المشهور بالنسبة الیه یونس بن محمدبن انس بن فضالة الظفری من اهل المدینة روی عن ابیه له صحبة روی عنه فضیل بن سلیمان النمری و حفی...
-
ظفری
لغتنامه دهخدا
ظفری . [ ظُ ] (ص نسبی ) (عظم ...) رجوع به دمعه ٔ (عظم ...) شود.
-
ظفری
لغتنامه دهخدا
ظفری .[ ظُ ] (ع اِ) اسم صنفی از اقلیمیای معدنی است که از معدن قدیم و کهنه برمی آید. (فهرست مخزن الادویه ).
-
واژههای مشابه
-
علی ظفری
لغتنامه دهخدا
علی ظفری . [ ع َ ی ِ ظَ ف َ ] (اِخ )ابن عقیل بن محمدبن عقیل بغدادی ظفری حنبلی . مکنی به ابوالوفاء. علاوه بر کتاب الفنون و کتاب الواضع که در «ابوالوفاء» ذکر شده است ، او راست : 1- الانتصار لاهل الحدیث . 2- تفضیل العبادات علی نعیم الجنات . 3- الفصول فی...
-
جعفر ظفری
لغتنامه دهخدا
جعفر ظفری . [ج َ ف َ رِ ظَ ] (اِخ ) رجوع به جعفربن علی ... شود.
-
عمار ظفری
لغتنامه دهخدا
عمار ظفری . [ ع َم ْ ما رِ ظَف َ ] (اِخ ) ابن معاذبن زرارةبن عمروبن غنم بن عدی بن حارث بن مرةبن ظفر انصاری ظفری ، مکنی به ابونملة. صحابی بود. رجوع به عمار انصاری (ابن معاذبن ...) شود.
-
عماره ٔ ظفری
لغتنامه دهخدا
عماره ٔ ظفری . [ ع ُ رَ ی ِ ظَ ف َ ] (اِخ ) ابن معاذبن زرارةبن عمروبن غنم بن عدی بن حارث بن مرةبن ظفر انصاری ظفری ، مکنی به ابونملة. صحابی بود. نام او را «عمار» دانسته اند. رجوع به عمار انصاری (ابن معاذبن ...) شود.
-
واژههای همآوا
-
ذفری
لغتنامه دهخدا
ذفری . [ ذِ را ] (ع اِ) پس سر و گردن . یا پس گوش شتر که خوی کند یا عام است . آنجا که زیر گوش بدانجارسد از گردن . (مهذب الاسماء). پس گردن اشتر. (مهذب الاسماء). || بناگوش . (دهار). زیر گوش . ج ، ذِفرَیات ، ذُفاری ̍. و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید:بکس...
-
ذفری
لغتنامه دهخدا
ذفری . [ ذُ را ] (ع اِ) اسم عربی سداب بری است و هرچه کریه الرائحة باشد و صاحب اختیارات بدیعی گوید: نوعی از سداب بری است و بوی بد دارد و گل وی زرد و خوشرنگ بود و چون ورق آن را بکوبند [ و آب آن ] بیاشامند جهت درد اندرون و تب ربع و درد جگر سودمند بود.
-
جستوجو در متن
-
علی حنبلی
لغتنامه دهخدا
علی حنبلی . [ ع َ ی ِ ح َ ب َ ] (اِخ ) ابن عقیل بن محمدبن عقیل بغدادی ظفری حنبلی ، مکنّی به ابوالوفاء. رجوع به علی ظفری و ابوالوفاء (علی بن محمدبن عقیل ...) شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عقیل بن محمدبن عقیل بغدادی ظفری حنبلی ، مکنّی به ابوالوفاء. رجوع به علی ظفری و ابوالوفاء (علی بن محمدبن عقیل ...) شود.
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن ابیرق انصاری . رجوع به بشربن حارث بن عمر... ظفری و الاصابة ج 1 ص 155شود.