کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ظاهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
زاهر
فرهنگ نامها
(تلفظ: zāher) (عربی) (در قدیم) درخشان ، روشن ، تابان ؛ (به مجاز) دارای تشخیص ، ممتاز .
-
زاهر
فرهنگ فارسی معین
(هِ) [ ع . ] (ص .) روشن و صاف ، درخشان .
-
زاهر
لغتنامه دهخدا
زاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن احمد حلیمی محدث است . وی از ابوتمیم کامل بن ابراهیم خندقی جرجانی روایت دارد. (از معجم البلدان ، خندق ).
-
زاهر
لغتنامه دهخدا
زاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن احمدبن ابی مغانم ثقفی اصبهانی محدث متوفی در 607 هَ . ق . از محمدبن علی بن ابوذر و سعیدبن ابوالرجا و زاهربن طاهر و جمعی دیگر استماع حدیث کرد و حضوراً (بحضور در مجلس ) از جعفربن عبداﷲ ثقفی روایت دارد. (از شذرات الذهب ج 5 ص 25).
-
زاهر
لغتنامه دهخدا
زاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابوعلی سرخسی ، ابن احمد فقیه سرخس . (تاج العروس ). یاقوت آرد: امام ابوعلی زاهربن احمدبن محمدبن عیسی سرخسی ازقدمای عالمان سرخس و فقیه و محدث و شیخ عصر خود در خراسان است . وی فقه را از ابواسحاق مروزی و علم قرائت قرآن را از ابوبکربن...
-
زاهر
لغتنامه دهخدا
زاهر. [ هَِ ] (اِخ ) برکه ای است میان مکه و تنعیم . (منتهی الارب ) (قاموس ). قطبی گوید: این همان وادی است که اکنون جوخی نام دارد. و سخاوی در شرح عراقیه گوید: موضعی که اکنون فخ نام دارد همان وادی زاهر است . (تاج العروس ). یاقوت آرد: شبیکه منزلی است می...
-
زاهر
لغتنامه دهخدا
زاهر. [ هَِ ] (ع ص ) رنگ درخشان و صاف . (المنجد). روشن و صاف . (فرهنگ نظام ). روشن و بلند. (آنندراج ). تابان . درخشان و روشن . نورانی . منور. (ناظم الاطباء) : بر خوان تست گرده ٔ مرسومی چون قرص آفتاب فلک ، زاهر. سوزنی .عنصر زاهرش گوهری از معدن عدن . (...
-
زاهر
لغتنامه دهخدا
زاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن رستم مکنی به ابوشجاع . رجوع به اصفهانی شود.
-
زاهر
لغتنامه دهخدا
زاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن طاهر شحامی فرزند محمدبن ابوالقاسم نیشابوری محدث متوفی در 533 هَ . ق . و کتاب تحفة عیدالفطر را تصنیف کرده است . (از اسماء المؤلفین ج 1 ص 372). و رجوع به لسان المیزان و شذرات الذهب ج 4 ص 180 و الاصابة شود.
-
زاهر
لغتنامه دهخدا
زاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن مالک یکی از مردان جنگی واقعه ٔ یوم السلی (از ایام معروف حروب قیس در جاهلیت است ). رجوع به العقد الفرید چ عریان ج 6 ص 60 شود.
-
زاهر
لغتنامه دهخدا
زاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن معبدبن عبداﷲبن هشام التیمی مکنی به ابوعقیل از کسانی است که درک صحبت [حضرت رسول ص ] کرده و از ابن عمروبن زبیر روایت دارد، وعمروبن زبیر از وی روایت کند. وی عمری دراز کرد و در اسکندریه بسال 135 هَ . ق . درگذشت . و گفته شده است ک...
-
زاهر
لغتنامه دهخدا
زاهر. [ هَِ ] (اِخ ) داود معروف به الملک الظاهر مکنی به ابوسلیمان و ملقب به محیی الدین ، فرزند پادشاه مجاهد، اسدالدین شیرکوه (صاحب حمص ) ابن ناصرالدین . وی مردی دیندار بود و بنماز جماعت حاضر میشد و اجازه ای از مؤید طوسی و زینب شعریه دارد. (از الدارس...
-
زاهر
لغتنامه دهخدا
زاهر. [ هَِ ] (اِخ ) محمدبن عمر بلخی مکنی به ابوعلی شاعر است و در کودکی از وطن خویش [بلخ ] دور شد و به عراق و شام سفر کرد و بتقلید گروهی از شاعران که لقبی خاص مانند ناجم ، ناشی ، نامی ، زاهی ، طالع و طاهر اتخاذ کرده اند، خود را زاهر ملقب ساخت . سپس ب...
-
زاهر
لغتنامه دهخدا
زاهر. [هَِ ] (اِخ ) ابن محمدبن فقیه زاهری مکنی به ابی العباس محدث است . احمدبن محمدبن اسماعیل بشاری خرجردی ازوی نقل حدیث کرده است . (از معجم البلدان ، خرجرد).
-
زاهر
لغتنامه دهخدا
زاهر.[ هَِ ] (اِخ ) ابن حزام اشجعی صحابی است . (منتهی الارب ) (تاج العروس ). ابن حجر گوید: زاهربن حرام (با راء) اصح است و من خود نیز در تاریخ بخاری بهمین ضبط دیده ام . (تاج العروس ). در قاموس الاعلام ترکی آمده : زاهربن حزام اشجعی از اصحاب رسول اﷲ (ص ...