کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ظاهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ظاهر
لغتنامه دهخدا
ظاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ناحیه ٔ بزرگی است در فسطاط مصر و وجه تسمیه آن است که چون عمروبن العاص از اسکندریه بازگشت و طرح فسطاط بریخت ، جمعی از قبایل که در اسکندریه بازمانده بودند در فسطاط به وی پیوستند و چون مردم به طرح فسطاط اشتغال یافته بودند، جای بر آن...
-
ظاهر
لغتنامه دهخدا
ظاهر. [ هَِ ] (اِخ ) هلال بن بدربن حسنویه بن حسین برزکانی کرد. پس از پدر به جای وی نشست و یک سال بیش در این مقام بنماند و شمس الدوله ٔ دیلمی او را از مقر خویش براند و کمی پس از آن کشته شد (405-406 هَ . ق .).
-
ظاهر
لغتنامه دهخدا
ظاهر. [ هَِ ] (ع ص )نعت فاعلی از ظهور. آشکار. پدیدار. هویدا. معلوم . واضح . روشن . عیان . باهر. مرئی . پدیدآینده . نمودار. بیان کننده . پدید. زمم : این قاضی شغلها و سفارتهای بانام کرده و در هریک از آن مناصحت و دیانت وی ظاهر گشته . (تاریخ بیهقی ). ما ...
-
ظاهر
لغتنامه دهخدا
ظاهر.[ هَِ ] (اِخ ) یحیی (الملک الَ ...) بن اسماعیل بن العباس الرسولی . یازدهمین امیر سلسله ٔ رسولیان یمن . او در سال 831 هَ . ق . به تخت ملک نشست و هم بدان مقام ببود تا در سال 842 در صنعاء درگذشت . وی مردی عاقل و باتدبیر و نیکوسیرت بود. رجوع به الاع...
-
ظاهر
فرهنگ نامها
(تلفظ: zāher) (عربی) آشکار ، نمایان ؛ بخش آشکار ، هویدا ، یا بیرونی از هر چیز یا هر شخص در مقابلِ باطن ؛ (در اعلام) نام چند تن از پادشاهان و خلفا د رتاریخ ، از جمله ابونصر سی و پنجمین خلیفهی عباسی در قرن هفتم (هـ.ق) .
-
ظاهر
واژگان مترادف و متضاد
۱. آشکار، آشکارا، برملا، پدید، پیدا، جلوهگر، علنی، عیان، محسوس، مرئی، مشهود، معلوم، نمایان، نمودار، واضح، هویدا ۲. هیئت ≠ باطن، پنهان، نهان
-
ظاهر
فرهنگ واژههای سره
آشکار، نما، رویه، نمایان
-
ظاهر
فرهنگ فارسی معین
(هِ) [ ع . ] (اِفا. ص .) 1 - پیدا، آشکار. 2 - روی بیرونی هر چیزی .
-
ظاهر
دیکشنری عربی به فارسی
پيدا , اشکار , ظاهر , معلوم , وارث مسلم
-
ظاهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، مقابلِ باطن] zāher ۱. پیدا؛ آشکار؛ هویدا؛ نمایان.۲. (اسم) از نامهای خداوند.〈 ظاهر ساختن: (مصدر متعدی) = 〈 ظاهر کردن〈 ظاهر شدن: (مصدر لازم)۱. آشکار گشتن؛ نمایان شدن.۲. [قدیمی، مجاز] تحقق یافتن.〈 ظاهر کردن: (مصدر متعدی...
-
ظاهر
دیکشنری فارسی به عربی
احساس , خارج , خارجي , سطح , سمت , شکل , ظاهر , ظهور , عادة , مظهر , نظرة , هيئة
-
واژههای مشابه
-
ظَاهِرَ
فرهنگ واژگان قرآن
آشکار
-
ظاهر بأمرا
لغتنامه دهخدا
ظاهر بأمرا. [ هَِ رُ ب ِ ءَ رِل ْ لاه ] (اِخ ) رجوع به ظاهر محمدبن احمد... شود.
-
ظاهر شدن
فرهنگ واژههای سره
پدیدار شدن
-
صورت ظاهر
لغتنامه دهخدا
صورت ظاهر.[ رَ ت ِ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ظاهر حال . هیأت ظاهر. آنچه بچشم درآید از ظاهر کسی : در هیأتش نظری کرد صورت ظاهرش پاکیزه ... (گلستان ).