کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طمح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طمح
لغتنامه دهخدا
طمح . [ طَ ] (ع مص ) بلند نگریستن بچیز و بلند شدن نظر کسی . (منتهی الارب ). طماح . (زوزنی ). || برآمدن زن از خانه ٔ شوی و رفتن نزد اهل خود بی اجازت شوی . || نگریستن زن سوی مردان جز شوی . || رفتن و بردن چیزی را. || دور رفتن . (منتهی الارب ).
-
طمح
لغتنامه دهخدا
طمح . [ طَم َ ] (اِخ ) بنوالطمح ؛ قبیله ای است . (منتهی الارب ).
-
طمح
لغتنامه دهخدا
طمح . [ طِ م َ ] (ع اِ)درختی است (گویند هو بالظاء و الخاء المعجمتین و غلط، ابن عباد). (منتهی الارب ). درختی است که بدان دباغی کنند پوست را و چرم بدان سرخ برآید، و آن را عرنه نیز گویند. || یکی از دو گونه ثمر جوذر.
-
جستوجو در متن
-
طماح
لغتنامه دهخدا
طماح . [ طِ ] (ع مص ) بلند نگریستن بچیزی . (زوزنی ). طمح . منتهی الارب ). || سرکشی کردن . (منتخب اللغات ). طمح . (منتهی الارب ). || آرمیدن با زن . (منتخب اللغات ).
-
دور رفتن
لغتنامه دهخدا
دور رفتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) رفتن به فاصله ٔ بعید.به مسافت دور رفتن . مسافت بعید را طی کردن . (از یادداشت مؤلف ): اشطاط. اشتطاط. غروب . متؤ. اشقاح . طمح . طوء. سخ . کتوع . سبح . ارعاث ؛ دور رفتن درسیر. معن ؛ دوررفتن اسب . اشتغار؛ دور رفتن در بی...
-
نزو
لغتنامه دهخدا
نزو. [ ن َزْوْ / ن ُ زُوو ] (ع مص ) برجستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). از زمین برجستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ).وثب . وثوب . (المنجد) (از اقرب الموارد). نزاء. نزوان . (منتهی الارب ). و اسم از آن نِزاء و نُزاء است و آن در مورد حافر و ظلف و سباع...
-
مد
لغتنامه دهخدا
مد. [ م َدد ] (ع مص ) کشیدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 78) (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). طولانی کردن و کشیدن حرف را. (از اقرب الموارد).- مد صوت ؛ کشیدن آواز. (یادداشت مؤلف ). || جذب کردن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || گستردن و فراخ ک...
-
بلند شدن
لغتنامه دهخدا
بلند شدن . [ ب ُ ل َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) افراخته شدن (شمشیر). (ناظم الاطباء). || افراخته شدن (بنا و جز آن ). (فرهنگ فارسی معین ). مرتفع شدن . (آنندراج ). بالا گرفتن . اِحزِئلال . ارتفاع . ارتقاء. استشزار. استعلاء. اًسنام . اشتراف . اشراف . اعتلاء. اً...
-
رفتن
لغتنامه دهخدا
رفتن . [ رَ ت َ ] (مص ) حرکت کردن . خود را حرکت دادن . (ناظم الاطباء). روان شدن از محلی به محل دیگر. (ازناظم الاطباء). خود را منتقل کردن از جایی به جایی . نقل کردن از نقطه ای به نقطه ٔ دیگر. راه رفتن . مشی . (یادداشت مؤلف ). مشی . (دهار) (ترجمان الق...