کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طلحف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طلحف
لغتنامه دهخدا
طلحف . [ طَ ل َ ] (ع ص ) زدن سخت . طلحیف . || گرسنگی سخت . (منتهی الارب ).
-
طلحف
لغتنامه دهخدا
طلحف . [ طِل ْ ل َ ] (ع ص ) زدن سخت . لغتی است در طلحیف . (منتهی الارب ). رجوع به طلحیف شود.
-
واژههای همآوا
-
تلهف
واژگان مترادف و متضاد
۱. افسوس، تاسف، دریغ، ۲. غم خوردن، دریغ ورزیدن، افسوسخوردن
-
تلهف
فرهنگ فارسی معین
(تَ لَ هُّ) [ ع . ] (مص ل .) افسوس خوردن .
-
تلهف
لغتنامه دهخدا
تلهف . [ ت َ ل َهَْ هَُ ] (ع مص ) آرمان خوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). اندوه بردن . (زوزنی ). دریغ خوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : و از سر تأسف و تلهف می گفت . (سندبادنامه ص 100).
-
تلحف
لغتنامه دهخدا
تلحف . [ ت َ ل َح ْ ح ُ ] (ع مص ) لحاف ساختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). برای خود لحاف قرار دادن . (از اقرب الموارد).
-
تلهف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] talahhof ۱. دریغ خوردن؛ افسوس خوردن.۲. اندوه بردن.
-
جستوجو در متن
-
طلحیف
لغتنامه دهخدا
طلحیف . [ طِ ] (ع ص ) ضرب زدن سخت . یقال : ضربه ضرباً طِلْحیفاً؛ ای شدیداً. طِلْحاف . طَلَحْف . طِلَحْف . طِلَّحْف . طَلَحْفی ̍. (منتهی الارب ).
-
زدگی
لغتنامه دهخدا
زدگی . [ زَ دَ / دِ ] (حامص ) صدمه و ضرب و کوب و ضربه و مشت . (از ناظم الاطباء): طلحف ؛ زدگی سخت . (منتهی الارب ). || بیماری و الم و هر گونه اثری که در نتیجه ٔ تماس و یا مجاورت چیزی باچیزی دیگر و یا عروض حادثه ای حاصل شود. زدگی را در موارد مذکور با ن...
-
زبرقان
لغتنامه دهخدا
زبرقان . [ زِ رِ ] (اِخ ) لقب حصین بن بدرصحابی . او را بخاطر زیبایی و یا زردی رنگ عمامه و یا از آنرو که حله در برکرد و در انجمن مردم حضوریافت ، زبرقان لقب دادند. (منتهی الارب ). لقب مردی . (ناظم الاطباء). نام مردی از اصحاب . (غیاث اللغات ) (آنندراج )...