کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طعنه زنان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طعنه زنان
/ta'nezanan/
معنی
در حال طعنه زدن و سرزنش کردن: ◻︎ با هزار انکار میرفتند راه / زیر لب طعنهزنان بر کار شاه (مولوی: ۵۱۰).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
طعنه زنان
لغتنامه دهخدا
طعنه زنان . [ طَ ن َ / ن ِ زَ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال طعنه زدن و عیبجوئی : خواجه شادی کنان که پسرم عاقل است و پسر طعنه زنان که پدرم فرتوت . (گلستان ).
-
طعنه زنان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی. فارسی] ta'nezanan در حال طعنه زدن و سرزنش کردن: ◻︎ با هزار انکار میرفتند راه / زیر لب طعنهزنان بر کار شاه (مولوی: ۵۱۰).
-
واژههای مشابه
-
طعنة
لغتنامه دهخدا
طعنة. [ طَ ن َ ] (ع مص ) طعنه . یک بار نیزه زدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). طعنةٌ سلکی ؛ نیزه زدنی راست . (مهذب الاسماء). || عیب جوئی کردن . (غیاث اللغات ). || مجازاً، بیغاره . سرزنش . ملامت . گواژه . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). زخم . (صراح ). فس...
-
طعنة
دیکشنری عربی به فارسی
خنجر زدن , زخم زدن , سوراخ کردن , زخم چاقو , تير کشيدن
-
طعنه زدن
واژگان مترادف و متضاد
ملامت کردن، سرزنش کردن، کنایه زدن، زخم زبان زدن، نیشوکنایه زدن، شماتت کردن ≠ تحسین کردن، ستایش کردن
-
طعنه آوردن
لغتنامه دهخدا
طعنه آوردن . [ طَ ن َ / ن ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) طعنه زدن . نکوهش کردن : میار طعنه در آن کش سموم بادیه سوخت که آن سفر ز عذاب سقر فزون آمد.خاقانی .
-
طعنه داشتن
لغتنامه دهخدا
طعنه داشتن . [ طَ ن َ / ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) توبیخ و سرزنش کردن . طعنه زدن : گشته تا بیت الشرف از مقدمت کاشانه ام طعنه بر خورشید دارد خشت فرش خانه ام .مخلص کاشی (از آنندراج ).
-
طعنه زدن
لغتنامه دهخدا
طعنه زدن . [ طَ ن َ / ن ِ زَ دَ] (مص مرکب ) عیبجوئی کردن . || مجازاً، توبیخ و سرزنش کردن . بد گفتن . خرده گرفتن : به دل کین همی داشت [ گرزم ] ز اسفندیارندانم چه شان بود ز آغاز کارهر آنجا که آواز او آمدی از او زشت گفتی و طعنه زدی . دقیقی (از شاهنامه )...
-
طعنه کردن
لغتنامه دهخدا
طعنه کردن . [ طَ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) طعنه زدن . عیبجوئی و بدگوئی کردن : آن گل که برنگ طعنه در می کرده ست با عارض تو برابری کی کرده ست . خاقانی .نه ابلیس در حق ما طعنه کردکز اینان نیاید بجز کار بد. سعدی .چنین که تازه غزل سر زند ز طبع نصیرشگف...
-
طعنه کشیدن
لغتنامه دهخدا
طعنه کشیدن . [ طَ ن َ / ن ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) تحمل کردن سرزنش دیگران را. توبیخ رسیدن به کسی : طعنه ٔ خامی همان صائب ز مردم میکشم گرچه میریزد شرار از سوز گفتارم چو شمع.صائب .
-
طعنه آمیز
لغتنامه دهخدا
طعنه آمیز. [ طَ ن َ / ن ِ ] (ن مف مرکب ) سخنی آمیخته به سرزنش و بیغاره .
-
طعنه تراش
لغتنامه دهخدا
طعنه تراش . [ طَ ن َ / ن ِ ت َ ] (نف مرکب ) آنکه زبانش پیوسته به عیب دیگران گویا باشد : زبان تیشه ٔ فرهاد همچنان تیز است هنوز طعنه تراش از برای پرویز است .نورالدین ظهوری (از آنندراج ).
-
طعنه زننده
لغتنامه دهخدا
طعنه زننده . [ طَ ن َ / ن ِ زَ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) که طعنه زند. که ملامت کند: مِلْدَغ ؛ طعنه زننده مردم را. (منتهی الارب ).
-
طعنه گر
لغتنامه دهخدا
طعنه گر. [ طَ ن َ / ن ِ گ َ ] (ص مرکب ) که پیشه اش عیبجوئی باشد. صاحب آنندراج این لفظ را بدون بیان معنی آن در فرهنگ خویش با بیت بدر چاچی شاهد استعمال آورده است : صحن تو بادجلوه گر روضه ٔ هشت باب راخلق تو باد طعنه گر بوی خوش بهار را.