کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طعنة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طعنة
معنی
خنجر زدن , زخم زدن , سوراخ کردن , زخم چاقو , تير کشيدن
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
طعنة
لغتنامه دهخدا
طعنة. [ طَ ن َ ] (ع مص ) طعنه . یک بار نیزه زدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). طعنةٌ سلکی ؛ نیزه زدنی راست . (مهذب الاسماء). || عیب جوئی کردن . (غیاث اللغات ). || مجازاً، بیغاره . سرزنش . ملامت . گواژه . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). زخم . (صراح ). فس...
-
طعنة
دیکشنری عربی به فارسی
خنجر زدن , زخم زدن , سوراخ کردن , زخم چاقو , تير کشيدن
-
واژههای مشابه
-
طعنه
واژگان مترادف و متضاد
۱. بدگویی، سرزنش، شماتت، طعن، لوم، ملامت، نیش و کنایه ۲. سرزنش کردن ۳. نیزهزنی، ضربتنیزه
-
طعنه
لغتنامه دهخدا
طعنه . [ طَ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آتابای بخش آق قلعه ٔ شهرستان گنبد قابوس در 1/5هزارگزی خاور آق قلعه ، جنوب رودخانه ٔ گرگان . دشت و معتدل و مرطوب و مالاریائی با 8000 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ گرگان بوسیله ٔ موتور برداشته میشود. محصول آنجا...
-
طعنه
فرهنگ فارسی معین
(طَ نِ) [ ع . طعنة ] (اِمص .) 1 - یک بار نیزه زدن . 2 - سرزنش کردن .
-
طعنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: طعنَة] ta'ne ۱. سخن کنایهآمیز که معمولاً به منظور توهین، تمسخر، و سرزنش بر زبان میآید.۲. (اسم مصدر) [قدیمی] سرزنش؛ بدگویی: ◻︎ دو دوست با هم اگر یکدلند در همه حال / هزار طعنهٴ دشمن به نیمجو نخرند (ابنیمین: ۳۸۲).〈 طعنه زدن: ...
-
طعنه
دیکشنری فارسی به عربی
اسخر , تهکم , دعابة , سخرية , سخط
-
طعنه زدن
واژگان مترادف و متضاد
ملامت کردن، سرزنش کردن، کنایه زدن، زخم زبان زدن، نیشوکنایه زدن، شماتت کردن ≠ تحسین کردن، ستایش کردن
-
طعنه آوردن
لغتنامه دهخدا
طعنه آوردن . [ طَ ن َ / ن ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) طعنه زدن . نکوهش کردن : میار طعنه در آن کش سموم بادیه سوخت که آن سفر ز عذاب سقر فزون آمد.خاقانی .
-
طعنه داشتن
لغتنامه دهخدا
طعنه داشتن . [ طَ ن َ / ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) توبیخ و سرزنش کردن . طعنه زدن : گشته تا بیت الشرف از مقدمت کاشانه ام طعنه بر خورشید دارد خشت فرش خانه ام .مخلص کاشی (از آنندراج ).
-
طعنه زدن
لغتنامه دهخدا
طعنه زدن . [ طَ ن َ / ن ِ زَ دَ] (مص مرکب ) عیبجوئی کردن . || مجازاً، توبیخ و سرزنش کردن . بد گفتن . خرده گرفتن : به دل کین همی داشت [ گرزم ] ز اسفندیارندانم چه شان بود ز آغاز کارهر آنجا که آواز او آمدی از او زشت گفتی و طعنه زدی . دقیقی (از شاهنامه )...
-
طعنه کردن
لغتنامه دهخدا
طعنه کردن . [ طَ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) طعنه زدن . عیبجوئی و بدگوئی کردن : آن گل که برنگ طعنه در می کرده ست با عارض تو برابری کی کرده ست . خاقانی .نه ابلیس در حق ما طعنه کردکز اینان نیاید بجز کار بد. سعدی .چنین که تازه غزل سر زند ز طبع نصیرشگف...
-
طعنه کشیدن
لغتنامه دهخدا
طعنه کشیدن . [ طَ ن َ / ن ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) تحمل کردن سرزنش دیگران را. توبیخ رسیدن به کسی : طعنه ٔ خامی همان صائب ز مردم میکشم گرچه میریزد شرار از سوز گفتارم چو شمع.صائب .
-
طعنه آمیز
لغتنامه دهخدا
طعنه آمیز. [ طَ ن َ / ن ِ ] (ن مف مرکب ) سخنی آمیخته به سرزنش و بیغاره .