کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طشت و طبق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طشت و طبق
لغتنامه دهخدا
طشت و طبق . [ طَ ت ُ طَ ب َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) از اتباع : طشت و طبقی نچیده ایم .
-
واژههای مشابه
-
نگون طشت
لغتنامه دهخدا
نگون طشت . [ ن ِ طَ ] (اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (برهان قاطع) (آنندراج ). نگون تشت .
-
طشت نگون
لغتنامه دهخدا
طشت نگون . [ طَ ت ِ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ).
-
نگون طشت
فرهنگ فارسی معین
( ~. طَ) (ص مر.) (کن .) آسمان .
-
پیروزه طشت
لغتنامه دهخدا
پیروزه طشت . [ زَ / زِ طَ ] (اِ مرکب ) طشتی از فیروزه . تشت فیروزه . || مجازاً، آسمان : مرا دل چون تنور آهنین شداز آن طوفان همی بارم بدامن درین پیروزه طشت از خون چشمم همه آفاق شد بیجاده معدن اگر نه سرنگونسارستی این طشت لبالب بودی از خون دل من .خاقانی...
-
سبز طشت
لغتنامه دهخدا
سبز طشت . [ س َ طَ ] (ص مرکب ) بمعنی سبزخوان است که کنایه از آسمان باشد. (برهان ) (آنندراج ) : زاده ٔ خاطر بیار کز دل شب زاد صبح کرد در این سبز طشت خایه ٔ زرین غراب . خاقانی .چندین هزار جرعه که این سبز طشت راست نوشیم چون شویم بمهمان صبحگاه . خاقانی ....
-
جستوجو در متن
-
سغو
لغتنامه دهخدا
سغو. [ س َغ َوْ / س َ ] (اِ صوت ) صدا و آواز طاس و طشت و طبق وامثال آن . (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ) (رشیدی ).
-
تشت
لغتنامه دهخدا
تشت . [ ت َ ] (اِ) آوند معروف و طشت معرب آن است . (غیاث اللغات ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). معروف ، طشت و تست معرب آن . (فرهنگ رشیدی ). ظرف فلزی بزرگ و پهن که گودیش کمتر از لگن است و به تازی طشت گویند و نیز لگن و طبق و خوان را گویند. (ناظم الاطباء...
-
لگن
لغتنامه دهخدا
لگن . [ ل َ گ َ ] (اِ) ظرف شب . شاشدان . اصیص . تقاره . || شمعدان . (لغت نامه ٔ اسدی ). لقن . طشت شمع. زاغوته . (برهان ). زنبق . و رجوع به زنبق شود. جای سرشک شمع. صحن زیر شمع که اشک شمع در وی ریزد. شمعدان بود مانند طبقی دیوارش بلند، از سیم و زر و روی...
-
حالی
لغتنامه دهخدا
حالی . (ق ) درحال .درساعت . فی الفور. فوراً. همان دم . دردم : روستایی زمین چو کرد شیارگشت عاجز که بود بس ناهاربرد حالی زنش ز خانه بدوش گرده ای چند و کاسه ای دو سیار. دقیقی .خربزه پیش وی نهاد اَشن وز بر او بگشت حالی شاد. غضایری .مردی را بر سر میل فرست...
-
اثیر
لغتنامه دهخدا
اثیر. [ اَ ] (معرب ، اِ) (از یونانی اِثِر و لاتینی ای ثر )کره ٔ نار که بالای کره ٔ هواست . فلک الدنیا. فلک الافلاک .(شعوری از محمودی ). سایلی رقیق و تُنُک ، بی وزن ، که طبق عقیده ٔ قدما فضای فوق هوای کره ٔ زمین را فرا گرفته است . اتر : یکی آتشی داند ...
-
ابومعشر
لغتنامه دهخدا
ابومعشر. [ اَ م َ ش َ ] (اِخ ) جعفربن محمدبن عمر خراسانی ، بلخی ، منجم . در نامه ٔ دانشوران آمده است که : او از مردمان بلخ و از بزرگان منجمین است و در عصر خود پیشوا و استاد اصحاب نجوم بوده و هم در علم تاریخ و اطلاع بر سیر ملوک فرس و حالات دیگر طوایف ...
-
دمشق
لغتنامه دهخدا
دمشق . [ دِ م َ / م ِ ] (اِخ ) دمشق یا دمشق الشام یا به اختصار شام ، پایتخت و بزرگترین شهر سوریه است با 408774 تن جمعیت . تاریخ بنای دمشق معلوم نیست . بر طبق کاوشهای سال 1950 م . در هزاره ٔ چهارم ق . م . در این محل شهری دایر بوده است . در قرن 15 ق . ...