کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طرب شکار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طرب شکار
/tarabšekār/
معنی
آنچه طرب بیاورد؛ آنچه ایجاد شادی و طرب کند: ◻︎ آن جام طربشکار بر دستم نه / وآن ساغر چون نگار بر دستم نه (حافظ: ۱۱۱۱).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
طرب شکار
فرهنگ فارسی معین
( ~ . ش یا شَ) [ ع - فا. ] (ص فا.) آن چه که ایجاد شادی کند.
-
طرب شکار
لغتنامه دهخدا
طرب شکار. [ طَ رَ ش َ / ش ِ ] (نف مرکب ) که شادی شکرد. که ایجاد طرب کند : آن جام طرب شکار بر دستم نه وآن ساغر چون نگار بر دستم نه .حافظ.
-
طرب شکار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] tarabšekār آنچه طرب بیاورد؛ آنچه ایجاد شادی و طرب کند: ◻︎ آن جام طربشکار بر دستم نه / وآن ساغر چون نگار بر دستم نه (حافظ: ۱۱۱۱).
-
واژههای مشابه
-
آب طرب
فرهنگ واژههای سره
می انگور
-
آب طرب
فرهنگ فارسی معین
(بِ طَ رَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) شراب انگوری ، آب عشرت .
-
ابریشم طرب
لغتنامه دهخدا
ابریشم طرب . [ اَ ش َ م ِ طَ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زه . وتر. تار. تاره . از ذوات الاوتار و توسعاً هر ساز زه دار. هر ذات الاوتار : قدح مگیر چو حافظ مگر بناله ٔچنگ که بسته اند بر ابریشم طرب دل شاد.حافظ.
-
ساز طرب
لغتنامه دهخدا
ساز طرب . [ زِ طَ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آلات طرب . اسباب طرب . رجوع به ساز شود.
-
طرب خواستن
لغتنامه دهخدا
طرب خواستن . [ طَ رَ خوا / خا ت َ] (مص مرکب ) استطراب . (منتهی الارب ). شادی طلبیدن .
-
طرب شیرازی
لغتنامه دهخدا
طرب شیرازی . [ طَ رَ ب ِ ] (اِخ ) محمد رفیعخان بن ربیعخان . ضابط خفرک و مرودشت ، از معارف عمال فارس و در شیراز مکرر صحبتش اتفاق افتاده ، عاملی کامل و ضابطی کافی بوده . از اشعار اوست :ز بیم انتقام وصل یاراز هجر خشنودم که نتواند فلک یک لحظه هرگز با منت...
-
طرب کردن
لغتنامه دهخدا
طرب کردن . [ طَ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شادی کردن . خوشدلی کردن . فیریدن : اگر داری طرب کن و اگر نداری طلب کن . (خواجه عبداﷲ انصاری ).با دوست به خرگاه طرب کردن عشاق خوشتر بود اکنون و طرب کردن گلزار.امیرمعزی (از آنندراج ).
-
طرب نایینی
لغتنامه دهخدا
طرب نایینی . [ طَ رَ ب ِ ] (اِخ ) اصفهانی . نامش میرزا محمدجعفر فرزند میرزا محمد حسین نائینی ، برادر میرزا محمدمنشی باشی رحمةاﷲ علیه است . مولدش شهر اصفهان ، در سنه ٔ 1223 هَ . ق . که موکب همایون حضرت خاقان صاحبقران فتحعلیشاه قاجار طاب ثراه بجانب عرا...
-
طرب همدانی
لغتنامه دهخدا
طرب همدانی . [ طَ رَ ب ِ هََ م َ ] (اِخ ) هدایت آرد: نام شریفش میرزا یوسف ، برادر کهتر میرزا ابوالقاسم همدانی و شیخ الاسلام آن شهر بوده ، شاهزاده ٔ مغفور معظم دولتشاه طاب ثراه به وی مرحمتها میفرمود، و فاضلی دانشمند و دبیری بیمانند، در جودت طبع و حدت ...
-
طرب آباد
لغتنامه دهخدا
طرب آباد. [ طَ رَ ] (اِ مرکب ) جایگاه شادی و سرور. (آنندراج ).
-
طرب آباد
لغتنامه دهخدا
طرب آباد. [ طَ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان دربقاضی بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور، واقع در 3هزارگزی جنوب نیشابور. جلگه و معتدل با 213 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت . راه آن ارابه رو است . تپه ٔ معروف الب ارسلان در این ده واقع ...