کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طبيب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دیبان طبیب
لغتنامه دهخدا
دیبان طبیب . [ ن ِ طَ ] (اِخ ) پزشک مخصوص معزالدوله . هنگامی که معزالدوله در شاهپورخواست دچار بیماری فلج گردید دیبان وی را معالجع کرد. (از تتمه صوان الحکمة چ لاهور ص 72). مصحح صوان الحکمة در حاشیه نویسد: ذکرش [ ذیبان ] در مظان یافته نشد و صورت صحیح ن...
-
رشید طبیب
لغتنامه دهخدا
رشید طبیب . [ رَ دِ طَ ] (اِخ ) خواجه رشیدالدین فضل اﷲهمدانی . وزیر و دانشمند نامی دربار ایلخان مغول . رجوع به رشیدالدین (فضل اﷲ...) و نیز حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 315 و تاریخ غازانی ص 118، 119، 145 و 375 شود.
-
سدید طبیب
لغتنامه دهخدا
سدید طبیب . [ س َ دی دِ طَ ] (اِخ ) (مولانا...). قزوینی است ولیکن مدتی است در ادرنه بطبابت سرای خاصه ٔ سلطانی عثمانی مشغول است . و مولانا باآنکه طبیب حاذق باکمال است مبتلا بمرض هزّال است و از کمال حذاقت اوست با آن ضعف بدنی متحرک نگاه داشتن مدتی مدید ...
-
صاعد طبیب
لغتنامه دهخدا
صاعد طبیب . [ ع ِ دِ طَ ] (اِخ ) رجوع به صاعدبن بشربن عبدوس شود.
-
طبیب روحانی
لغتنامه دهخدا
طبیب روحانی . [ طَ ب ِ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) شیخ ِ عارف بدین گونه طب را گویند که بر تربیت و تکمیل روح توانا باشد. (از تعریفات جرجانی ).
-
طبیب الدولتین
لغتنامه دهخدا
طبیب الدولتین . [ طَ بُدْ دَ ل َت َ ] (اِخ ) رجوع به داودبن ناصر اغبری موصلی شود.
-
طبیب القلب
لغتنامه دهخدا
طبیب القلب . [ طَ بُل ْ ق َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب )(اصطلاح تصوف ) شخصی را گویند که عارف بود بعلم توحید، و قادر باشد به ارشاد و تکمیل مریدان . کذا فی کشف اللغات . (کشاف اصطلاحات الفنون ) (آنندراج ). || زهره که مطربه ٔ فلک است . (آنندراج ) (شعوری ). ||...
-
طبیب النفیس
لغتنامه دهخدا
طبیب النفیس . [ طَ بُن ْ ن َ ] (اِخ ) رجوع به نفیس ابن عوض شود.
-
عمانی طبیب
لغتنامه دهخدا
عمانی طبیب . [ ع ُ ی ِ طَ ] (اِخ ) وی از اطبا بود. و صاحب کتاب تتمه ٔ صوان الحکمة، بنقل از ابوالخیر (یعنی حسن بن سواربن بابابن بهرام ، مشهور به ابن خماد از اطبا و حکما و مترجمان بزرگ سریانی بعربی در نیمه ٔ دوم قرن چهارم هجری ) مینویسد: وی ماهرترین مع...
-
ناصر طبیب
لغتنامه دهخدا
ناصر طبیب . [ ص ِ ](اِخ ) تیره ای از ایل طیبی از شعبه ٔ لیراوی ، از ایلات کوه گیلویه ٔ فارس . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 89).
-
نسخه ٔ طبیب
لغتنامه دهخدا
نسخه ٔ طبیب . [ ن ُ خ َ / خ ِ ی ِ طَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پیشاران . پاره ای از کاغذ که طبیب به روی آن دوا و دستورالعمل بیمار را می نویسد و صورت داروها و ترتیب ساختن آنها. (ناظم الاطباء). نسخه ٔ حکیم . رجوع به نسخه و نسخه ٔ حکیم شود.
-
اعین طبیب
لغتنامه دهخدا
اعین طبیب . [ اَ ی َ ن ِ طَ ] (اِخ ) ظاهراً همان اعین بن اعین بن اعین است . رجوع به این کلمه در همین لغت نامه وعقدالفرید ج 2 ص 307 و عیون الاخبار ج 3 ص 162 شود.
-
حافظ طبیب
لغتنامه دهخدا
حافظ طبیب . [ ف ِ ظِ طَ ] (اِخ ) رجوع به حافظ شربتی شود.
-
طبيب بيطري
دیکشنری عربی به فارسی
دامپزشک , بيطار
-
طبيب نفساني
دیکشنری عربی به فارسی
روانپزشک