کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طبول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طبول
/tobul/
معنی
= طبل
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
طبول
لغتنامه دهخدا
طبول . [ طُ ] (ع اِ) ج ِ طبل .
-
طبول
دیکشنری عربی به فارسی
نقاره , دهل , کوس
-
طبول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ طبل] (موسیقی) [قدیمی] tobul = طبل
-
واژههای همآوا
-
تبول
لغتنامه دهخدا
تبول . [ ] (اِ) بهم برآمدن دل بود از چیزی : اگر تبول گرفت از تو این دلم چه عجب تبول گیرد دل از حدیث ناپدرام .خفاف (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 324).
-
تبول
لغتنامه دهخدا
تبول . [ ت َ ب َوْ وُ ] (ع مص ) تبول بر کسی ؛بضرب و دشنام فراگرفتن او را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || شاش کردن . (ناظم الاطباء).
-
تبول
لغتنامه دهخدا
تبول . [ ت ُ ] (ع اِ) ج ِ تَبل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تبل شود.
-
جستوجو در متن
-
کوس
دیکشنری فارسی به عربی
طبول
-
نقاره
دیکشنری فارسی به عربی
طبول , مغلاة
-
دهل
دیکشنری فارسی به عربی
طبول , مغلاة
-
در در تن
لغتنامه دهخدا
در در تن . [ دِ رِ دِ رِ ت َ ] (اِ) کلمه ای است که خنیاگران و نغمه سرایان در کار عمل خوانند، و آن نوعی از خواندن است که با طبول و ضرب باشد. و گویند اصل آن «درا در تن » است یعنی در تن درآ و داخل شو، و قصه ٔ آنرا چنین گویندکه بعد از آنکه جسد آدم صفی را...
-
دبدبه
لغتنامه دهخدا
دبدبه . [ دَ دَ ب َ ] (ع اِ) بَردابرد. بزرگی و اظهار جاه و عظمت و شکوه . (از برهان ) (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). آوازه . سرافرازی . نشانه ٔ عظمت و جلال . جاه و هیأت و بزرگی . (غیاث اللغات ) : شش هفت هزار ساله بوده کاین دبدبه را ج...
-
گاودم
لغتنامه دهخدا
گاودم . [ دُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) آنچه بشکل دُم ِ گاو باشد : سیه چشم و بور ابرش و گاودم سیه خایه و تند و پولادسم . فردوسی [ در وصف رخش رستم ]. || نفیر. که برادر کوچک کرنا است و بعضی گویند کرنا است و به عربی بوق خوانند. (برهان ). نفیر که در جنگ نوازن...
-
طبل
لغتنامه دهخدا
طبل . [ طَ ] (ع اِ) دهل یک رویه باشد یا دورویه . (منتهی الارب ) (زمخشری ). تبیره . (فرهنگ اسدی خطی متعلق به نخجوانی ). شندف . (فرهنگ اسدی ). کوس . (دهار). نقاره . دبداب . کنارة. کبر. عرکل : عرطبه ؛ طبل یاطبل حبشی . (منتهی الارب ). || نقاره ٔ کلان . (...