کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طالع فیروز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
طالع و بخت
فرهنگ گنجواژه
اقبال.
-
طالع و دولت
فرهنگ گنجواژه
بخت.
-
روزی و طالع
فرهنگ گنجواژه
بخت.
-
بی طالع و تیره بخت
فرهنگ گنجواژه
بدبخت.
-
جستوجو در متن
-
فیروز
لغتنامه دهخدا
فیروز. (اِ) نام روز سیُم از خمسه ٔ مسترقه ٔ سالهای ملکی . (برهان ). رجوع به پیروز شود. || (ص ) پیروز. (فرهنگ فارسی معین ). مظفر و منصور و آنکه حاجاتش برآمده باشد. (برهان ) : چو تاج بزرگی به سر برنهادچنین گُرد بر تخت فیروز باد. فردوسی .کسی باشد از بخت...
-
فزونی جستن
لغتنامه دهخدا
فزونی جستن . [ ف ُ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) برتری خواستن . (یادداشت بخط مؤلف ) : همی فزونی جوید هماره بر افلاک که توبه طالع میمون بدو نهادی روی . فیروز مشرقی . بدو گفت با شاه ایران بگوی که نادیده برما فزونی مجوی . فردوسی .نجستی گرگ بر میشی فزونی نکردی م...
-
مظهر هندی
لغتنامه دهخدا
مظهر هندی . [ م َ هََ رِ هَِ ] (اِخ ) قاضی آکره است . مداح فیروز شاه و عین الملک بوده بعضی او را مظهر مذکور خوانند و بعضی جدا دانند علی ای حال به نام او میباشد. از اوست :امروز بامداد که برخاستم ز خواب با طالع خجسته و با خاطر صواب دیدم زمین چو صحن بهش...
-
مسعود
لغتنامه دهخدا
مسعود. [ م َ ] (ع ص ) ضد شقی . نیکبخت شده و نیکبخت (و آن از فعل سُعِد و نیز أسعد می تواند باشد). ج ، مَساعید. (از اقرب الموارد). میمون و مبارک . (آنندراج ). نیک بخت . (دهار). سعادتمند. خجسته . فیروز. فرخنده . نیک اختر. نکواختر. سعید. خوشبخت . خوش اق...
-
گاوباره
لغتنامه دهخدا
گاوباره . [ رَ / رِ ] (اِخ ) نام جیل بن جیلان شاه است و وجه تسمیه به گاوباره از این جهت است که دو سر گاو گیلی در پیش کرد، پیاده به طبرستان آمد و نایب اکاسره آن وقت آذرولاش بود به ولایت خویشتن را به درگاه او افکند و ملازمت نمود و بسبب مشغولی اهل فارس ...
-
پیروزبخت
لغتنامه دهخدا
پیروزبخت . [ ب َ ] (ص مرکب ) دارای بخت فیروز. که اقبالی مظفر دارد. خداوند طالع فیروز. که طالعی منصور دارد. کامیاب از بخت . پیروزطالع : چنین گفت کای شاه پیروزبخت مبادا جزاز تو بدین تاج و تخت . فردوسی .همیشه تن آباد و با تاج و تخت ز رنج و غم آزاد و پیر...
-
بخت
لغتنامه دهخدا
بخت .[ ب َ ] (اِ) بخش . قسمت . بهره . (ناظم الاطباء). و در اصل بخش بوده شین معجمه را بدل به تا کرده اند. (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). حصه . (انجمن آرای ناصری ) (فرهنگ رشیدی ). مقدر و نصیب . (فرهنگ نظام ). صاحب آنندراج گوید از صفات بخت : بیدار، بل...
-
منصور
لغتنامه دهخدا
منصور. [ م َ ] (ع ص ) نصرت یافته . (مهذب الاسماء). نصرت و یاری داده شده . (آنندراج ). یاری کرده شده و نصرت کرده شده . و حمایت شده و پناه داده شده از جانب خداوند عالم . (ناظم الاطباء) : فلایسرف فی القتل انه کان منصوراً. (قرآن 33/17).هر که منصور ناصرش ...
-
لامعی
لغتنامه دهخدا
لامعی . [ م ِ ] (اِخ ) ابوالحسن بن محمد بن اسماعیل اللامعی الجرجانی الدهستانی از شعرای عهد سلطان ملکشاه سلجوقی و وزیر او نظام الملک طوسی و معاصر برهانی پدر معزّی و آن طبقه از شعرا. (حواشی چهارمقاله ٔ عروضی از مرحوم قزوینی ص 154).در تذکره ٔلباب الالبا...
-
روز
لغتنامه دهخدا
روز. (اِ) در پهلوی رُچ ، پارسی باستان رئوچه ، اوستا رئوچه ، هندی باستان رچیش ، ارمنی لئیز کردی روژ ، افغانی ورَج بلوچی رُچ و رُش ، وخی رئوج ، گیلگی روز ، فریزندی و یرنی و نطنزی رو ، سمنانی رو و روژ ، سنگسری روژ سرخه یی روز لاسگردی روز و رو شهمیرزادی ...
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن مخلدبن عبداﷲبن مطربن حنظلةبن عبیداﷲبن غالب بن الوارث بن عبیداﷲبن عطیةبن مرةبن کعب بن همام بن اسدبن مرةبن عمروبن حنظلةبن مالک بن زید مناةبن تمیم بن مر الحنظلی المروزی المعروف بابن راهویه . مکنی بأبی یعقوب . مولد س...