کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ضوی
لغتنامه دهخدا
ضوی . [ ض َ وا ] (ع اِمص ) باریکی استخوان و خردی جسم در خلقت . لاغری . (منتهی الارب ).
-
ضوی
لغتنامه دهخدا
ضوی . [ ض ُ وی ی ] (ع مص ) لاغر گردیدن . (منتهی الارب ). نزار شدن . (زوزنی ). || فراهم آمدن . || جای گرفتن . (منتهی الارب ). مأوی گرفتن . (زوزنی ). پناه بردن بکسی . || درآمدن در شب . || پرسیدن خبر چیزی را. (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
حروف ضوی مشفر
لغتنامه دهخدا
حروف ضوی مشفر. [ ح ُ ف ِ ض َ م ِ ف َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ترکیبی است ساختگی از حرفهای ض ، و، ی ، م ، ش ، ف ، ر که در حرفهای نزدیک به خود ادغام نمیگردد، و این استثنائی است ازقاعده ٔ تبدیل تاء باب افتعال . رجوع به تصریف و شرح تصریف زنجانی ص 88 و ...
-
واژههای همآوا
-
ذوی
لغتنامه دهخدا
ذوی . [ ذَ ] (ع اِ) ج ِ ذودر حال اضافه : مررت برجال ذوی مال ؛ گذشتم بمردانی خداوندان مال . ذوی الارحام . خداوندان قرابت نسب . ذوی الحقوق . صاحبان حق . ذوی العقول . خردمندان . صاحب خردان .
-
ذوی
لغتنامه دهخدا
ذوی . [ ذَ وَ ] (ع اِ) تثنیه ٔ ذو.
-
ذوی
لغتنامه دهخدا
ذوی . [ ذِ وا ] (ع اِ) گوسفندان ریزه . || پوست های حب انگور. (عن ابن الاعرابی ). و در تاج العروس آمده است : الذوی کالی ، النعاج الصغار و نص ابن الاعرابی الضعاف و لکنه مضبوط بفتح الذال ضبط القلم کما فی نسخة المحکم بخط الارموی .
-
ذوی
لغتنامه دهخدا
ذوی . [ ذُ ی ی ] (ع مص ) ضعیف و پژمرده شدن . پژمردن . (تاج المصادربیهقی ). پژمریدن ، چنانکه تره . پلاسیدن . پژمرده شدن . (زوزنی ).
-
ذوی
لغتنامه دهخدا
ذوی .[ ذَ ی ی ] (ع ص ) ذابِل . پژمرده . پژمریده . پلاسیده .
-
زوی
لغتنامه دهخدا
زوی . [ زَ وی ی ] (ع مص ) دور کردن چیزی را. || پوشیدن راز از کسی . || فراهم آوردن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || و فی الحدیث :زُویت ْ لی الارض ُ فأریت ُ مش...
-
جستوجو در متن
-
ضی
لغتنامه دهخدا
ضی . [ ض َی ی ] (ع مص ) ضوی . فراهم آمدن . || جای گرفتن و پناه بردن بکسی . || درآمدن در شب . (منتهی الارب ).
-
قلة
لغتنامه دهخدا
قلة. [ ق ِل ْ ل َ ] (ع مص ) اندک شدن . (ترجمان علامه ، ترتیب عادل ). کم گردیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قل قلة؛ کم گردید. (منتهی الارب ). || لاغر و کوتاه گردیدن : قل الجسم ؛ضوی و قصر. || برخاستن از بیماری یا از درویشی . (از اقرب الموارد). رجو...
-
عین ا
لغتنامه دهخدا
عین ا. [ ع َ نُل ْ لاه ] (ع اِ مرکب ) چشم خدای . حفظ خدای . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : تو شب به روضه ٔ نبوی زنده داشته عین اللهت بلطف نظر پاسبان شده . خاقانی .دیوان مرا که گنج عرشی است عین اللَّه گنج بان ببینم . خاقانی .بینی جمال حضرت عین اللَّه آن ...