زوی . [ زَ وی ی ] (ع مص ) دور کردن چیزی را. || پوشیدن راز از کسی . || فراهم آوردن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || و فی الحدیث :زُویت ْ لی الارض ُ فأریت ُ مشارقها و مغاربها؛ ای جُمِعَت ْ. || آژنگ درافکندن میان دو چشم : زوی الرجل بین عینیه ؛ یعنی آژنگ درافکند آن مرد در میان دو چشم خود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || برگردانیدن : زوی المال عن وارثه ؛ ای صرفه . (منتهی الارب ). زوی المال عن صاحبه ؛ گرفت آن مال را از صاحبش . (ناظم الاطباء). زوی الرجل المیراث عن ورثته ؛ عدل به عنهم . (اقرب الموارد). || زوی المال وغیره ؛ گرد آوردن و محیط شدن بر آن . || زوی عنه حقه ؛ بازداشتن او را از حقش . (از اقرب الموارد). || زُوی َ علیه زَوّاً (مجهولاً)؛ ای قضی و قدر. (منتهی الارب ). || گوشه گرفتن : زوی الزاویة؛ گوشه گرفت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.