کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضمن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ضمن
/zaman/
معنی
برجای ماندن؛ عاجز شدن؛ بیمار و زمینگیر شدن؛ برجاماندگی؛ زمینگیری.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اثنا، حین، خلال، طی
۲. بین، داخل، درون، میان
برابر فارسی
افزون ، افزون بر، درکنار
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ضمن
واژگان مترادف و متضاد
۱. اثنا، حین، خلال، طی ۲. بین، داخل، درون، میان
-
ضمن
فرهنگ واژههای سره
افزون ، افزون بر، درکنار
-
ضمن
فرهنگ فارسی معین
(ضَ مِ) [ ع . ] (ص .) 1 - بیمار در جای بمانده ، زمین گیر. 2 - عاشق .
-
ضمن
فرهنگ فارسی معین
(ض ) [ ع . ] (اِ.) درون ، میان .
-
ضمن
فرهنگ فارسی معین
(ضَ مَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - برجای ماندن . 2 - عاجز شدن .
-
ضمن
لغتنامه دهخدا
ضمن . [ ض َ م َ ] (ع مص ) بر جای ماندن و عاجز شدن . (منتهی الارب ). بر جای ماندن . (منتخب اللغات ). برجاماندگی . (منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). زمین گیری . || پذیرفتن چیزی را. (منتهی الارب ).
-
ضمن
لغتنامه دهخدا
ضمن . [ ض َ م ِ ] (ع ص ) عاشق .(منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || بیمار در جای بمانده . زمینگیر. ج ، ضُمَنی ̍. (مهذب الاسماء). برجای مانده و مبتلی شده ٔ بمرض . (منتخب اللغات ). برجای مانده و مبتلی در عاهت بدنی ، و فی الحدیث : مَن اَکتب ضمناً بعثه اﷲ ...
-
ضمن
لغتنامه دهخدا
ضمن . [ ض ِ ] (ع اِ) ضمن الکتاب ؛ طی آن است . گویند: کان ذلک فی ضمنه ؛ ای طیّه . (منتهی الارب ). شکن و نورد کتاب و جز آن . (منتخب اللغات ). اندرون . (غیاث ) : و رهینه ٔ دوام ملک در ضمن آن به دست آید. (کلیله و دمنه ). عتبی می گوید و آن رساله را به اشا...
-
ضمن
دیکشنری عربی به فارسی
در داخل , توي , در توي , در حدود , مطابق , باندازه , در ظرف , در مدت , در حصار
-
ضمن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] zaman برجای ماندن؛ عاجز شدن؛ بیمار و زمینگیر شدن؛ برجاماندگی؛ زمینگیری.
-
ضمن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] zemn درون؛ اندرون؛ میان؛ داخل.
-
واژههای مشابه
-
در ضمن
فرهنگ واژههای سره
همچنین، وانگهی، افزون برین
-
ضمن آنکه
فرهنگ واژههای سره
افزون بر آنکه
-
ضمن اینکه
فرهنگ واژههای سره
پیوست به اینکه