کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضرع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ضرع
/zar'/
معنی
پستان حیوانات، بهویژه پستان گاو یا گوسفند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پستان
۲. زاری، لابه، ندبه
۳. خواری، حقارت
۴. تحقیر
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ضرع
واژگان مترادف و متضاد
۱. پستان ۲. زاری، لابه، ندبه ۳. خواری، حقارت ۴. تحقیر
-
ضرع
فرهنگ فارسی معین
(ضَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - پستان (گاو و گوسفند و مانند آن ). 2 - شبرق (گیاه ). 3 - دوشیدنی ، شیرده .
-
ضرع
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (مص ل .) 1 - زاری کردن . 2 - فروتنی کردن .
-
ضرع
لغتنامه دهخدا
ضرع . [ ض َ ] (ع مص ) ضراعة. زاری و خواری . زاریدن . خوار و حقیر گردیدن . || فروتنی کردن . || رام شدن . || رام کردن اسپ . (منتهی الارب ).
-
ضرع
لغتنامه دهخدا
ضرع . [ ض َ رَ ] (ع ص ) ج ِ ضَرَع . (منتهی الارب ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
ضرع
لغتنامه دهخدا
ضرع . [ ض َ رَ ] (ع ص ) سست و ناتوان . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). ج ، ضَرَع (بصورت واحد)، و گویند: رجل ضَرَع و قوم ضَرَع . || مُهْرٌ ضَرَع ٌ؛ اسب کره ٔ ناتوان که دویدن نتواند جهت سستی و ناتوانی . (منتهی الارب ). || ریزه و خرد از هر چیزی . (منتهی...
-
ضرع
لغتنامه دهخدا
ضرع . [ ض َ رِ ] (ع ص ) متواضع. || رام . (منتهی الارب ). || خوار. (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || سست ناتوان . (منتهی الارب ). ضعیف . (مهذب الاسماء) (منتخب اللغات ).
-
ضرع
لغتنامه دهخدا
ضرع . [ ض ِ ] (ع اِ) مثل و مانند. (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || تاه رسن . ج ، ضروع ، اضرع . (منتهی الارب ). || استواری رسن . (منتخب اللغات ).
-
ضرع
لغتنامه دهخدا
ضرع . [ض َ ] (ع اِ) پستان ، و هوللظلف و الخف او للشاة و البقر و نحوهما. ج ، ضروع . (منتهی الارب ). پستان گاو و گوسفند. (دهار). پستان اشتر. (مهذب الاسماء). پستان گاو و گوسفند و غزال و امثال آن . پستان شتر و گاو و گوسفند و مانند آن ، یا آنکه مخصوص بقر ...
-
ضرع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] zar' پستان حیوانات، بهویژه پستان گاو یا گوسفند.
-
ضرع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] zar' ۱. رام شدن. ٢. فروتنی کردن؛ فروتنی.
-
واژههای مشابه
-
ضرع الکلبة
لغتنامه دهخدا
ضرع الکلبة. [ ض َ عُل ْ ک َ ب َ ] (ع اِ مرکب ) سنجد. رجوع به سنجدشود. || زقوم . رجوع به ضروع الکلبة شود.
-
واژههای همآوا
-
ظرء
لغتنامه دهخدا
ظرء. [ ظَرْءْ ] (ع اِ) آب منجمد. || و خاک خشک بژاله و برد (کذا فی النسخ ). (منتهی الارب ).