کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضرطة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ضرطة
لغتنامه دهخدا
ضرطة. [ ض ِ طَ ] (ع اِ) ضُراط. تیز. گوز. حبقه . صوت اسفل آدمی .
-
واژههای مشابه
-
ضرطه
فرهنگ فارسی معین
(ضَ طِ) [ ع . ضرطة ] (اِ.) گوز، تیز.
-
ضرطه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ضرطَة] zerte باد صداداری که از مقعد خارج میشود؛ گوز.
-
زِرت،زارت،زرته،ضرطه
لهجه و گویش تهرانی
گوز
-
جستوجو در متن
-
ضراط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] zorāt ۱. رها کردن باد صدادار از مقعد.۲. = ضرطه
-
گوزگند
فرهنگ فارسی معین
(گَ) 1 - (اِمر.) ضرطة بد بو. 2 - کنایه از: سخنان لاف و گزاف و هرزه .
-
زجاجة
لغتنامه دهخدا
زجاجة. [ زَج ْ جا ج َ ] (ع اِ) کون . اِست . (از متن اللغة). است را زجاجه گوینداز آنرو که ضرطة و زبل میافکند. (از لسان العرب ).
-
تیژ
لغتنامه دهخدا
تیژ. (اِ) تِز. (فرهنگ فارسی معین ). محل سبز مزرعه ٔ کاشته شده . || غرش شکم و ضرطه و بادی که از سوراخ پائین خارج شود. (ناظم الاطباء). رجوع به تیز شود.
-
گوز
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) باد صداداری که از مخرج انسان خارج می شود، تیز، ضرطه . ؛ ~ چه ربطی به شقیقه دارد کنایه از: دو چیز نامتجانس و نامربوط ، جواب حرف نامربوط . ؛گنده ~ی کردن ادعا کردن ، تفاخر بی اصل و اساس کردن .
-
مخضفة
لغتنامه دهخدا
مخضفة. [ م ُ ض ِ ف َ ] (ع اِ) می ، زیرا خورنده ٔ وی عقلش زائل می گردد و تیز می دهد. (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد) (از آنندراج ). می و شراب زیرا که خورنده ٔ وی عقلش زایل شده و ضرطه می دهد. (ناظم الاطباء).
-
نضاف
لغتنامه دهخدا
نضاف . [ ن َض ْ ضا ] (ع ص ) بسیار خدمت کننده . (ناظم الاطباء). صیغه ٔ مبالغه است از نضف به معنی خدمت کردن . رجوع به نَضف و ناضف و منضف شود. || تیزدهنده . ضرطه زننده . (ناظم الاطباء). صیغه ٔ مبالغه است از نضف به معنی گوزیدن . رجوع به ناضف و منضف شود.
-
تضریط
لغتنامه دهخدا
تضریط. [ ت َ ] (ع مص ) بانگ تیز برآوردن از دهن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بانگ گوز از دهان برآوردن . شیشکی بستن . (یادداشت مرحوم دهخدا). ضرطه دادن با دهان . (از اقرب الموارد). || افسوس کردن به کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). استهزاء...
-
نضف
لغتنامه دهخدا
نضف . [ ن َ ] (ع مص ) خدمت کردن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغة). || تیز دادن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از متن اللغة). ضرطه زدن . (از ناظم الاطباء). گوزیدن خر. (از ا...