کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضجر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زجر
لغتنامه دهخدا
زجر. [ زَ ] (ع مص ) بازداشتن و منع کردن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات ). باز داشتن کسی را و نهی کردن . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). از کاری بازکردن . (المصادر زوزنی ص 22) (دهار). منع. نهی . و این لغت دراصل بمعنی راندن بوسیله ٔ بانگ ...
-
زجر
لغتنامه دهخدا
زجر. [ زَ ج َ ] (ع اِ) لغتی است در زَجْر (نوعی ماهی ). رجوع به زَجْر شود.
-
زجر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] zajr ۱. رنج؛ سختی؛ آزار.۲. (اسم مصدر) [قدیمی] تنبیه؛ مجازات.
-
جستوجو در متن
-
بیآرام
واژگان مترادف و متضاد
بیقرار، پریشان، ضجر، مشوش، مضطرب، ناآرام، ناشکیب، ناشکیبا، واله ≠ آرام
-
تنگدل
واژگان مترادف و متضاد
افسرده، اندوهگین، پژمان، دلتنگ، دلفگار، ضجر، غمگین، غمین، محزون، مغموم، ملول ≠ شاد، خرسند، مسرور
-
نالیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. زاریدن، زاری کردن، ضجر، مویه کردن، موییدن، ناله کردن ۲. تضرع کردن، شکایت کردن، شکوه کردن، گلایه کردن
-
بیقرار
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیتاب، ناشکیب، بیصبر، بیطاقت، ناشکیبا ۲. حیران، سرگشته، سر به گریبان ۳. شیدا، شوریده ۴. ضجر، ناآرام، ناآسوده، آرامناپذیر ≠ آرام ۵. پریشان، سراسیمه ۶. متغیر، مضطرب ۷. بیثبات
-
مذل
لغتنامه دهخدا
مذل . [ م َ ذَ ] (ع مص ) به ستوه آمدن . بی آرام گردیدن . تنگدل شدن . (از منتهی الارب ). قلق . ضجر. مَذل . مذال . (از متن اللغة). رجوع به مَذل شود. || آرام نگرفتن از دلتنگی و ضجر. (از اقرب الموارد). قرار و آرام نگرفتن بر فراش و رختخواب . مذالة. مذال ....
-
بی قراری
لغتنامه دهخدا
بی قراری . [ ق َ ] (حامص مرکب ) بی ثباتی . حالت و کیفیت بی قرار. ناپایداری . (از ناظم الاطباء). مقابل ثبات و سکون . || بی آرامی و قَلَق و وحشت و اضطراب . (ناظم الاطباء). تململ . برم . تبعص . تبعصص . ضجر. بی طاقتی . بی تابی . (یادداشت مؤلف ) (از منته...
-
طپان
لغتنامه دهخدا
طپان . [طَ ] (نف ، ق ) بیقرار. بی آرام . مضطرب . طپنده . در حال طپیدن . ضجر. هلوع . (منتهی الارب ). تپان : طپان ماده بفتاد و نر برپریدبیامد همانجا که بد آرمید.اسدی (گرشاسبنامه ).شب دیده بر سپهر و بر انجم گماشتم تا خود نظیر نجم کله دوز من کدام دیدم هم...
-
ضجور
لغتنامه دهخدا
ضجور. [ ض َ ] (ع ص ) ناقةٌ ضَجور؛ ناقه ای که در وقت دوشیدن یا بار کردن بانگ و بیقراری نماید. (منتهی الارب ). شتر ماده ٔ بانگ کننده وقت دوشیدن . (منتخب اللغات ). آن اشتر که جزع کند نزدیک دوشیدن .(مهذب الاسماء). || دلتنگ . (منتخب اللغات ). تنگدل و مضطر...
-
متأنف
لغتنامه دهخدا
متأنف . [ م ُ ت َ ءَن ْ ن ِ ] (ع ص )مرغزار ستورنارسیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ازذیل اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || کسی که آرزو می کند و رغبت می نماید به چیزی . || آن که هر دم چیزی می خواهد و آرزو می کند چیزی را پس از چیز دیگر مانند زن باردار...
-
از بس
لغتنامه دهخدا
از بس . [ اَ ب َ ](حرف اضافه ٔ مرکب ) زِ بس . بسبب بسیاری : ز کوه اندرآوردمش تازیان خروشان و نوحه کنان چون زنان ز بس ناله ٔ زار و سوگند اوی یکی سست کردم من آن بند اوی بر این جایگه بر، ز چنگم بجست دل و جانم از جستن او بخست . فردوسی .و از بس تلبیس که س...
-
دورادور
لغتنامه دهخدا
دورادور. (اِ مرکب ، ق مرکب ) با فاصله ٔ بسیار. از دور. (ناظم الاطباء). از ساحت دور. از بسیار دور. (یادداشت مؤلف ) : بعد از این دورادور دستبردی کرده و جمع می باشیم و نمی پراکنیم تا ضجر شود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 509). علی تکین از آب بگذشت و در صحرایی...
-
دهشت
لغتنامه دهخدا
دهشت . [دَ / دِ ش َ ] (از ع ، اِمص ) حیرت و سراسیمگی . (ناظم الاطباء) (غیاث ). حیرت و سراسیمگی با لفظ بردن و خوردن و کردن مستعمل . (آنندراج ). خیرگی . تحیر. بشدن خرد از ترس و مانند آن . این صورت گویا در عربی نیامده است . در عربی این مصدر دَهَش است لی...