کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صیف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صیف
/seyf/
معنی
= تابستان: ◻︎ تا به سال اندر سه ماه بُوَد فصل ربیع / نه مَه دیگر صیف است و خریف است و شتاست (فرخی: ۲۸).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
summer
-
جستوجوی دقیق
-
صیف
فرهنگ فارسی معین
(صَ یا ص ) [ ع . ] (اِ.) تابستان .
-
صیف
لغتنامه دهخدا
صیف . [ ص َ ] (ع اِ) تابستان . گرما یا ایام بعد ربیع. ج ، اَصیاف . (منتهی الارب ). تابستان . (دهار). موسم تابستان بمعنی ایام گرما. (غیاث اللغات ). تابستان . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). و صیف صائف مبالغه است ، یعنی تابستان گرم . (منتهی الارب ) : تا به س...
-
صیف
لغتنامه دهخدا
صیف . [ ص َی ْ ی ِ ] (ع اِ) و به تخفیف یا، نیز باران تابستان یا باران بعد ربیع. (منتهی الارب ).
-
صیف
لغتنامه دهخدا
صیف . [ ی َ ] (ع اِ) ج ِ صیفة. (منتهی الارب ). رجوع بدان کلمه شود.
-
صیف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صَیف] [قدیمی] seyf = تابستان: ◻︎ تا به سال اندر سه ماه بُوَد فصل ربیع / نه مَه دیگر صیف است و خریف است و شتاست (فرخی: ۲۸).
-
واژههای مشابه
-
صيف
دیکشنری عربی به فارسی
تابستان , تابستاني , چراندن , تابستان را بسر بردن , ييلا ق ، ييلاق
-
صَّيْفِ
فرهنگ واژگان قرآن
تابستان
-
واژههای همآوا
-
سیف
فرهنگ نامها
(تلفظ: seyf) (عربی) (در قدیم) شمشیر ؛ ساحل دریا ، کنارهی دریا .
-
سیف
واژگان مترادف و متضاد
تیغ، حسام، شمشیر
-
سیف
فرهنگ فارسی معین
(سَ یا س ) [ ع . ] (اِ.) شمشیر.
-
سیف
لغتنامه دهخدا
سیف . [ س َ ] (ع مص ) شمشیر زدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). بشمشیر کسی را زدن . (آنندراج ) : به آداب سیف و سنان مرتاض گشته . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || شکافته شدن . (از منتهی الارب ): سافت یده ؛ شکافته شد دست او و ریشه گرف...
-
سیف
لغتنامه دهخدا
سیف . [ س َ / سی ] (ع اِ) ماهی . (منتهی الارب ). قسمی از ماهی . (ناظم الاطباء) (فهرست مخزن الادویه ) (آنندراج ). || موی دم اسب . (منتهی الارب ) (فهرست مخزن الادویه ) (آنندراج ). || ساحل دریا و ساحل رودبار یا هر ساحل که باشد یا ساحل دریای عمان . (منته...
-
سیف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سَیف، جمع: اَسیاف و سُیُوف] [قدیمی] seyf شمشیر.