سیف . [ س َ / سی ] (ع اِ) ماهی . (منتهی الارب ). قسمی از ماهی . (ناظم الاطباء) (فهرست مخزن الادویه ) (آنندراج ). || موی دم اسب . (منتهی الارب ) (فهرست مخزن الادویه ) (آنندراج ). || ساحل دریا و ساحل رودبار یا هر ساحل که باشد یا ساحل دریای عمان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ساحل دریا و ساحل رودبار و هر ساحل که باشد. (ناظم الاطباء). کناره ٔ دریا. (مهذب الاسماء): رکن جنوبی پارس به دریا است که بر حدود کرمان است و سرحد آن نواحی هزووسیف است بر ساحل دریا. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 121).
- سیف الطویل ؛ ساحل دریای بربر. و آنچه از آن متصل است نهایت دور از آب . (منتهی الارب ).
|| آنچه بن شاخه های درخت چفسیده باشد مانندلیف و آن ردی تر از لیف است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.