کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صوت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نوار ضبط صوت و امثال ان
دیکشنری فارسی به عربی
سرية
-
دارای دستگاه تقویت کننده صوت از سه جهت
دیکشنری فارسی به عربی
مجسم
-
واژههای همآوا
-
سوت
واژگان مترادف و متضاد
۱. صفیر ۲. سوتسوتک، سوتک
-
سوط
واژگان مترادف و متضاد
تازیانه، شلاق
-
صوط
لغتنامه دهخدا
صوط. [ ص َ ] (ع اِ) آواز آب که ایستادنگاه او تنگ و دراز باشد. (منتهی الارب ).
-
صوة
لغتنامه دهخدا
صوة. [ ص ُوْ وَ ] (ع اِ) جماعت ددگان . (منتهی الارب ). || سنگ یا سنگ توده ٔ بر راه بجهت نشان . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || زمین بلند درشت . || باد مختلف ، بفارسی باد راغة است . || آواز کوه . (منتهی الارب ).
-
سوت
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - صدایی که با بیرون دادن نفس از دهان با لب غنچه شده یا با قرار دادن انگشت ها در دهان تولید شود. 2 - ابزاری که در آن دمند و آوایی برآورند؛ سوتک .
-
سوط
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ ع . ] (اِ.) تازیانه ؛ ج . اسواط .
-
سوت
لغتنامه دهخدا
سوت . (اِ) صفیر. هشتک . صفارة. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
سوط
لغتنامه دهخدا
سوط. [ س َ ] (ع اِ) تازیانه . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 60). تازیانه و آن جز مقرعه باشد که عصا است : ولکن اقتصر علی خمسین مقرعه و اعفیه من السیاط. (معجم الادباء ج 1 ص 91).آلاتی است که سوار بدان مرکوب را راند. (از صبح الاعشی ج 2 ص 130). قمچی ...
-
سوط
لغتنامه دهخدا
سوط. [ س َ] (ع مص ) تازیانه زدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). به تازیانه زدن . (غیاث ). || آمیختن چیزی به چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آمیختن .(المصادر زوزنی ). || بمسوطة جنبانیدن آنچه در دیگ است تا بیامیزد. (منتهی الارب ) (آنندراج...
-
ثوة
لغتنامه دهخدا
ثوة. [ ث َوْ وَ ] (ع اِ) سنگ توده ٔ پست که در صحرا سازند بجهت نشان . (منتهی الارب ).
-
ثوة
لغتنامه دهخدا
ثوة. [ ث ُوْ وَ ] (ع اِ) قماش خانه . || جامه ٔ گروهه که بالای میخ بندند و بر آن مشک شیر بجنبانند، تا مشک دریده و پاره نگردد. || پشته که از سنگ و گل سازند بجهت علامت . || زیرانداز مشک که وقت جنباندن زیر آن افکنند تا به خاک آلوده نگردد. ج ِ ثَوی ِّ.
-
سوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sut ۱. صدایی که کسی از دهان خود با جمع کردن دو لب و بیرون دادن نفس خارج کند و هر صدای شبیه آن؛ صفیر؛ سافوت.۲. آلتی فلزی، استخوانی یا پلاستیکی که با دمیدن در آن صدای زیر و بلندی ایجاد میشود؛ سوتک.
-
سوط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سَوط، جمع: اَسواط] [قدیمی] so[w]t تازیانه.