سوط. [ س َ ] (ع اِ) تازیانه . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 60). تازیانه و آن جز مقرعه باشد که عصا است : ولکن اقتصر علی خمسین مقرعه و اعفیه من السیاط. (معجم الادباء ج 1 ص 91).آلاتی است که سوار بدان مرکوب را راند. (از صبح الاعشی ج 2 ص 130). قمچی . شلاق . (یادداشت بخط مؤلف ). تازیانه بدان جهت که گوشت را با خون آمیزد. (منتهی الارب ). || نصیب . بهره . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). بهره ای از عذاب و جز آن . (منتهی الارب ). || سختی . (ناظم الاطباء). سختی . شدت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ساقه ٔ گندنا که گل بروی آن است . ج ، اسواط، سیاط. (ناظم الاطباء). || جای فراهم آمدن آب و فضله . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بقیه از چاه . || کار. یقال : و مایتعاطیان سوطاً و احداً؛ ای امراً و احداً. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || گردی که از روزن پیدا آید در آفتاب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.