کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صمم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صمم
/samam/
معنی
کر شدن؛ کری.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
صمم
لغتنامه دهخدا
صمم . [ ص َ م َ ] (ع مص ) کر شدن ونشنیدن . (منتهی الارب ) (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). || (اِمص ) کری و گرانی گوش . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) : ز دانش مرا گوش دل بود کرز گوشم به علمش برون شد صمم . ناصرخسرو.|| (ص ) رجل...
-
صمم
لغتنامه دهخدا
صمم . [ ص ِ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صمة. (منتهی الارب ).
-
صمم
فرهنگ فارسی معین
(صَ مَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) ناشنوا شدن . 2 - (اِمص .) ناشنوایی .
-
صمم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] samam کر شدن؛ کری.
-
واژههای همآوا
-
ثمم
لغتنامه دهخدا
ثمم . [ ث ُ م ُ ] (ع اِ) ج ِ ثموم .
-
جستوجو در متن
-
طرشة
لغتنامه دهخدا
طرشة. [ طُ ش َ ] (ع اِمص ) کری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ناشنوائی . (آنندراج ). صَمَم . طَرَش .
-
صمة
لغتنامه دهخدا
صمة. [ ص ِم ْ م َ ] (ع ص ) مرد دلاور. دلیر. (مهذب الاسماء). || (اِ) شیر بیشه . || مار نر. || خارپشت ماده . || سربنده قارورة. ج ، صِمَم .
-
کری
لغتنامه دهخدا
کری . [ ک َ ](حامص ) علتی است معروف در گوش . (برهان ). ناشنوائی وعلتی که در گوش بهم رسد و شخص کر و ناشنوا گردد. (ناظم الاطباء). سنگینی گوش . صمم . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ). طَرشة. طرش . (ناظم الاطباء). || (اِ) پرده ٔ سفیدی را نیز گویند که عنکب...
-
عاقر
لغتنامه دهخدا
عاقر. [ ق ِ ] (ع ص ) نحرکننده ٔ شتر و کسی که دست و پای شتر با شمشیر زند. (ناظم الاطباء). || زن که آبستن نشود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). زن که نمیزاید : و کانت امرأتی عاقراً. (قرآن 5/19). ج ، عُقّر و عَواقر. || مرد که او را فرزند نشود...
-
کر شدن
لغتنامه دهخدا
کر شدن . [ ک َ ش ُ دَ ](مص مرکب ) صمم . (دهار) (ترجمان القرآن ). طرش . (منتهی الارب ). اصمام . (یادداشت مؤلف ). ناشنوا گردیدن . از دست دادن قوه ٔ شنوائی . زایل شدن حس سمع : برآمدیکی گرد و برشد خروش همه کر شدی مردم تیزهوش . فردوسی .چون چون و چرا خواس...
-
ذوغذم
لغتنامه دهخدا
ذوغذم . [ غ ُ ذُ ] (اِخ ) موضعی یا کوهی است . (منتهی الارب ). و یاقوت گوید: موضعی است از نواحی مدینة: ابراهیم بن هرمة راست :ما بالدیار التی کلمت من صمم لو کلمتک و ما بالعهد من قدم و ما سوءالک ربعاً لا انیس به ایام شوطی و لا ایام ذی غذم .و قرواش بن حو...
-
غذم
لغتنامه دهخدا
غذم . [ غ ُ ذُ ] (اِخ ) (ذو...) ذوغذم موضعی از نواحی مدینه است . ابراهیم بن هرمة گوید:ما بالدیار التی کلَّمت َمن صمم لوکلَّمتک و ما بالعهد من قدم و ماسوءالک ربعاً لا انیس به ایام شوطی و لا ایام ذی غذم .و قرواش بن حوط نیز گوید:نبئت ان عقال َ وابن خویل...
-
گذرنده
لغتنامه دهخدا
گذرنده . [ گ ُ ذَ رَ دَ / دِ ] (نف ) عبورکننده . عابر: رجل و فرس صمصام ؛ مرد گذرنده در عزیمت . صَمَم ؛ صُماصِم ؛ گذرنده در عزیمت . هاجس ؛ در دل گذرنده . هالع؛ شترمرغ رمنده و گذرنده . (منتهی الارب ) : ای با عدوی ما گذرنده به کوی ماای ماه روی ، شرم ندا...