کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صله رحم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مخلوقات
لغتنامه دهخدا
مخلوقات . [ م َ ] (ع اِ) آفریدگان و خلایق و جانوران و موجودات . (ناظم الاطباء): ایزد توانا که آفریننده ٔ کل مخلوقات است قطع صله ٔ رحم را از رذایل ... شمرده . (عالم آرا). رجوع به مخلوق شود.
-
عقق
لغتنامه دهخدا
عقق . [ ع ُ ق ُ ] (ع ص ، اِ) ناقه ٔ باردار. ج ، عِقاق . || ج ِ عَقوق . (منتهی الارب ). ج ِ عقوق ، و جمع آن عِقاق است .(از اقرب الموارد). || بمعنی عُقَق و عاق . رجوع به عُقَق شود. || دشمنان دور. || قطعکنندگان صله ٔ رحم . (از اقرب الموارد).
-
صلات
لغتنامه دهخدا
صلات . [ ص ِ ] (ع اِ) ج ِ صِلَة. عطایا. جوایز : صلات ومواهب پادشاهان بر من متواتر شد. (کلیله و دمنه ).گر بسته بود بر تو در خانه ٔ تو بودبر هر کسی گشاده طریق صلات تو. مسعودسعد.مات کن او را و ایمن شو ز مات رحم کن چون نیست او ز اهل صلات .مولوی .
-
اوصل
لغتنامه دهخدا
اوصل . [ اَ ص َ ] (ع ن تف ) رساتر. || صله ٔرحم کننده تر. حدیث : جاء رجل الی النبی (ص ) و هوعلی المنبر فقال من خیر الناس یا رسول اﷲ قال آمرهم بالمعروف و انهاهم عن المنکر و اتقاهم ﷲ و اوصلهم .
-
کشود
لغتنامه دهخدا
کشود. [ ک َ ] (ع ص ) ماده شتری که به سه انگشت دوشیده شود. (منتهی الارب ). ج ، کُشُد. || ناقه ٔ تنگ سوراخ پستان . || ناقه ٔ کوتاه سرپستان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ، کُشُد. || ورزنده ٔ بکوشش جهت عیال . (منتهی الارب ). ج ، کُشُد...
-
جذاء
لغتنامه دهخدا
جذاء. [ ج َذْ ذا ] (ع ص ، اِ) رحم بریده و غیرموصول . (آنندراج ). رحم جذاء؛ رحم بریده و غیرموصول . (منتهی الارب ). رحم قطع شده که صله ٔ آن را بجا نیاورده باشند. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || بریده . مقطوع . (از اقرب الموارد). و به این معنی است گفت...
-
حذاء
لغتنامه دهخدا
حذاء. [ ح َذْ ذا ] (ع ص ) نعلین دوز. (دهار) (مهذب الاسماء). نعلین گر. (دستور ادیب نطنزی ). کفشگر. نعل گر. کفش دوز. کفاش . اُرُسی دوز. منسوب به حذو به معنی کفش . (سمعانی ) (منتهی الارب ). ج ، حَذّأون . (منتهی الارب ). || قصیده ای که در آن تصرف حَذَذ ...
-
حوط
لغتنامه دهخدا
حوط. [ ح َ ] (ع اِ) رشته ای که از دو رنگ سیاه و سفید تافته در آن مهرها و هلال سیم کشیده زنان بر میان بندند، برای دفع چشم زخم . (منتهی الارب ). رشته ٔ تافته ٔ سرخ و سیاه که بدان بریم گویند و در آن مهره هاست و زنان آنرا برای دفع چشم زخم بر میان بندند. ...
-
خویشی
لغتنامه دهخدا
خویشی . [ خوی / خی ] (حامص ) قرابت . خویشاوندی . نزدیکی بواسطه ٔ نسبت از طرف پدر یا مادر و جز آن . (ناظم الاطباء). عَصَبیَّت . سَبَب . قرابت نسبی و سببی .نَسَب . قرابت ِ رَحِم . اُدمَه . رَحِم ِ. صِلَه اِل ّ. مقربه . لَحمَه . پیوند. (یادداشت مؤلف ) ...
-
بل
لغتنامه دهخدا
بل . [ ب َل ل ] (ع مص ) تر کردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بِلّة.و رجوع به بلة شود. || پیوستن رحم . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). صله ٔ رحم کردن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الم...
-
ابوطالب
لغتنامه دهخدا
ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) ابن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف عم رسول صلوات اﷲ علیه پدر امجد امیرالمؤمنین علی علیه السلام . نام آن حضرت عمران و بقولی عبد مناف است و اوّلی مشهورتر است و از اینرو حضرت امیر مؤمنان را علی عمرانی خوانند. رسول صلوات اﷲ عل...
-
ترحم
لغتنامه دهخدا
ترحم . [ ت َ رَح ْ ح ُ ] (ع مص )بخشودن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). ببخشودن . (زوزنی ). بخشودن و مهربان شدن ، و با لفظ کردن و آمدن و فرستادن به صله ٔ «بر» مستعمل . (آنندراج ). مهربانی کردن بر کسی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رحم و شفقت و نرم...
-
پیوستگی
لغتنامه دهخدا
پیوستگی . [ پ َ / پ ِ وَ ت َ / ت ِ ] (حامص ) حالت و چگونگی پیوسته . شحشح . مقابل گشادگی . مقابل جدائی و بین . مقابل گسستگی و انفصال : و کیفیت هر اندامی و گردانی و سبکی و گشادگی و پیوستگی و نرمی و سختی هر یک از گونه ٔ دیگر است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی )....
-
خروج
لغتنامه دهخدا
خروج . [ خ َ ] (ع ص ) اسب درازگردن که بگردن خود افسار را که در لگامش باشد بشکند. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ). ج ، خُرُج . || ناقه که از شتران در گوشه ای نشیند. (منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (از تاج العروس )...
-
بر
لغتنامه دهخدا
بر. [ ب ِرر ] (ع مص ) راست گفتن . (اقرب الموارد). برارة. (اقرب الموارد). || راستگو شدن در سوگند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). برور. (اقرب الموارد). || راست شدن سوگند. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || گرامی داشتن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الا...