کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صعید اعلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صعید اعلی
لغتنامه دهخدا
صعید اعلی . [ ص َ دِ اَ لا ] (اِخ ) رجوع به صعید شود.
-
واژههای مشابه
-
صعید ادنی
لغتنامه دهخدا
صعید ادنی . [ ص َ دِ اَ نا ] (اِخ ) رجوع به صعید شود.
-
صعید اسفل
لغتنامه دهخدا
صعید اسفل . [ ص َ دِ اَ ف َ ] (اِخ ) رجوع به صعید شود.
-
صعید مصر
لغتنامه دهخدا
صعیدمصر. [ ص َ دِ م ِ ] (اِخ ) رجوع به صعید شود.
-
جستوجو در متن
-
دشنی
لغتنامه دهخدا
دشنی . [دَ نا ] (اِخ ) شهری است به صعید مصر اعلی ، و نسبت بدان دَشناوی ّ شود. (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
-
ترعة
لغتنامه دهخدا
ترعة. [ ت ُ ع َ ] (اِخ ) دهی است به صعید اعلی که صبر از آنجا آرند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ترعة عامر. (معجم البلدان ). رجوع به ترعه ٔ عامر شود.
-
اسیوط
لغتنامه دهخدا
اسیوط. [ اُس ْ ] (اِخ ) سُیوط. دهی است به صعید مصر. (منتهی الارب ). شهرکی است در دیار مصر از ریف اعلی به صعید، و بعضی الف را از کلمه ساقط کنند و سیوط گویند. (انساب سمعانی : اسیوطی ). و رجوع به سیوطی و معجم البلدان و ابن جبیر و عیون الانباء ج 1 ص 82 ش...
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن نضر، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ادیب . وی قاضی از اهالی صعید اعلی بود. او را در علوم اوائل و ادب مقامی ارجمند بود و ابوالصلت در رساله ٔ خود وی را بسیار می ستاید. (از تاریخ الحکماء قفطی ص 237).
-
طود
لغتنامه دهخدا
طود. [ طَ ] (اِخ ) شهرکی به صعید اعلی ، فرازِ قوص و فرودِ اسوان دارای مناظر و بستانها، آن را امیر درباس الکردی معروف به احول ، به روزگار الملک الناصر صلاح الدین یوسف بن ایوب بساخته است . (معجم البلدان ).
-
اصفون
لغتنامه دهخدا
اصفون . [ اَ ] (اِخ ) قریه ای است به صعید اعلی برکنار غربی نیل در زیر اشنی و آن بر تپه ای بلند مشرف است . (از معجم البلدان ) (مراصدالاطلاع ). شهریست بمصر بر ساحل غربی نیل و بدانجا امامیه و اسماعیلیه و حاکمیه و طایفه ای از درزیه باشند. (نخبةالدهر دمشق...
-
ادنی
لغتنامه دهخدا
ادنی . [ اَ نا ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از دُنُوّ. نزدیک تر. اقرب . مقابل اقصی . || نعت تفضیلی از دنی . زبون تر. (مؤید الفضلاء) (وطواط) (غیاث اللغات ).پست تر. فرومایه تر. ارذل . خسیس تر. پست رتبه تر. مقابل خیر. || کمتر. (منتهی الارب ). کمترین . (مؤید...
-
ختن
لغتنامه دهخدا
ختن . [ خ ُ ت َ] (اِخ ) بنابر قول یاقوت ختن که گاهی با تشدید تاء نیز می آید نام ولایتی است بزیر کاشغر و در پشت یوزَکَند. که از بلاد ترکستان بشمار می آید این ولایت وادئی است در بین جبال و وسط بلاد ترک و سلیمان بن داودبن سلیمان ابوداود معروف به حجاج خت...