کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صعدة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صعدة
لغتنامه دهخدا
صعدة. [ ص َ دَ ] (اِخ ) آبی است مر بنی عوف را. (منتهی الارب ).
-
صعدة
لغتنامه دهخدا
صعدة. [ ص َ دَ ] (اِخ ) آبی است میان دو علم بنی سلول . (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).
-
صعدة
لغتنامه دهخدا
صعدة. [ ص َ دَ ] (اِخ ) نام اسب ذؤیب هلال است . || ماده بزی است . (منتهی الارب ).
-
صعدة
لغتنامه دهخدا
صعدة. [ ص َ دَ ] (اِخ ) یاقوت آرد: مخلافی است به یمن . بین آن و صنعاء شصت فرسنگ و بین آن و خیوان شانزده فرسنگ است . و از حسن بن محمد مهلبی آرد: صعدة شهری آبادان و پرجمعیت است با نعمت و خیری فراوان و بازرگانان از هر شهر روی بدانجا آرند و در آن دباغخان...
-
صعدة
لغتنامه دهخدا
صعدة. [ ص َدَ ] (ع اِ) ماده خر. (منتهی الارب ). || گورخر و گورخران . (غیاث اللغات ). || آلت و دست افزار. (منتهی الارب ). || (ص ) نیزه ٔ راست و راست رسته که محتاج به تثقیف نباشد. (منتهی الارب ). رجوع به صعد شود. || زن راست قامت . ج ، صَعدات . (منتهی ا...
-
واژههای مشابه
-
ابن صعده
لغتنامه دهخدا
ابن صعده . [ اِ ن ُ ص َ دَ ] (ع اِ مرکب ) حمار وحشی . گور. گورخر. حمارالوحش . خر وحشی . فَرا. سُکَین .
-
صعدة عارم
لغتنامه دهخدا
صعدة عارم . [ ص َ دَ ت ُ رِ ] (اِخ ) موضعی است و فراء در امالی خود انشاد کند:فوافی بخمر سوق صعدة عارم حسوم السری ماتستطاع مآوبُه .(معجم البلدان ).
-
بنات صعدة
لغتنامه دهخدا
بنات صعدة. [ ب َ ت ُ ص َ دَ ] (ع اِ مرکب ) خران وحشی .خران جوان . (از المرصع). خر دشتی . (مهذب الاسماء).
-
واژههای همآوا
-
سادة
لغتنامه دهخدا
سادة. [ دَ ] (ع اِ) مهتران . ج ِ سید و سائد، بمعنی مهتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، سادات . و سادات جمع الجمع سائد باشد. (غیاث ) (آنندراج ).
-
ثآدت
لغتنامه دهخدا
ثآدت . [ ث َ دَ ] (ع اِمص ) فربهی .
-
ثئدة
لغتنامه دهخدا
ثئدة. [ ث َ ءِدَ ] (ع ص ) تازه و پرگوشت : فخذ ثئدة؛ ران پرگوشت .
-
ثعدة
لغتنامه دهخدا
ثعدة. [ ث َ دَ ] (ع ص ، اِ) واحد ثعد. خرمای نرم .