کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صریمت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صریمت
/sarimat/
معنی
عزیمت.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
صریمت
فرهنگ فارسی معین
(صَ مَ) [ ع . صریمة ] 1 - (مص ل .) دل بر انجام کاری نهادن ، عزم جزم کردن . 2 - (اِ.) تودة ریگ .
-
صریمت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: صریمَة] [قدیمی] sarimat عزیمت.
-
واژههای همآوا
-
صریمة
لغتنامه دهخدا
صریمة. [ ص َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر. 37 هزارگزی شمال خاوری شادگان . کنار رودخانه ٔ جراحی و راه خلف آباد به شادگان . دشت . گرمسیر مالاریائی . سکنه 150 تن . آب آن ازرودخانه ٔ جراحی . محصول آنجا غلات ، شغل اهالی زراعت...
-
صریمة
لغتنامه دهخدا
صریمة. [ ص َ م َ ] (ع مص ، اِمص ) عزیمت بر کاری و نیک دل نهادن بر آن . (منتهی الارب ). عزیمت . (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ) : وآن مصلحت را چنانکه ذکر رفته است به عزیمت و صریمت و کیاست و شجاعت کفایت کرد. (جهانگشای جوینی ). || قطع کردن کاری .(غیاث الل...
-
جستوجو در متن
-
صریمة
لغتنامه دهخدا
صریمة. [ ص َ م َ ] (ع مص ، اِمص ) عزیمت بر کاری و نیک دل نهادن بر آن . (منتهی الارب ). عزیمت . (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ) : وآن مصلحت را چنانکه ذکر رفته است به عزیمت و صریمت و کیاست و شجاعت کفایت کرد. (جهانگشای جوینی ). || قطع کردن کاری .(غیاث الل...
-
منصرم
لغتنامه دهخدا
منصرم . [ م ُ ص َ رِ ] (ع ص ) ریسمان بریده و قطعشده . (ناظم الاطباء). منقطع. بریده شده : اسباب رفاهیتی که منصرم بود باز دیدار آمد. (المضاف الی بدایع الازمان ص 29). امداد فساد و عناد منصرم باشد. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 60). رجوع به انصرام شود.-...
-
اندیشه
لغتنامه دهخدا
اندیشه . [ اَ ش َ / ش ِ ] (اِمص ) فکر. (انجمن آرا) (آنندراج ) (دهار) (منتهی الارب ) (نصاب ). فکر و تدبیر و تأمل و تصور و گمان و خیال . (ناظم الاطباء). فکرة. فکری . رویة. هویس . (از منتهی الارب ). وهم . هم . (مهذب الاسماء). خیال . (انجمن آرا) (آنندرا...
-
رای
لغتنامه دهخدا
رای . (اِ) رأی . (ناظم الاطباء). فکر. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (بهار عجم ) (ارمغان آصفی ) (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2ورق 16) (مجموعه ٔ مترادفات ).اندیشه . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء) (ارمغان آصفی ) (بهار عجم ) (مجموعه ٔ مترادفات ). در ...