کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صدف روز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
الفت کلانوری
لغتنامه دهخدا
الفت کلانوری . [ اُ ف َت ِ ک َ ] (اِخ ) میرزا غلام محمد برلاس ساکن کلانور از مضافات لاهور. مردی عاشق مزاج بود این دو بیتی ازوست :ببزم من که خموشی بساز آهنگ است زبان عرض تمنا پریدن رنگ است تمول آفت جان میشود توانگر راپی شکست طلسم صدف گهر سنگ است . (از...
-
آرامگه
لغتنامه دهخدا
آرامگه . [ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف آرامگاه . جای آسایش . مهد. مهاد : نهاده برآن دژ دری آهنین هم آرامگه گشت و هم جای کین . فردوسی .ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست ؟ حافظ.جان بشکرانه کنم صرف گر آن دانه ٔ دُرصدف دیده ٔ حافظ ب...
-
نیسان
لغتنامه دهخدا
نیسان . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) نام ماه هفتم است از ماههای رومیان . (غیاث اللغات ) (از برهان ) (از انجمن آرا) (آنندراج ). ماه دوم بهار. (السامی ). به سریانی نام ماه دویم باشد از سه ماه بهار. (برهان قاطع). ماه هفتم از سال سریانی میان آذار وایار، و آن ماه د...
-
لالا
لغتنامه دهخدا
لالا. (از ع ، ص ) (این کلمه ٔ لألأ عربی است و در فارسی بتخفیف لالا و همیشه صفت لؤلؤ آید). درخشنده . تابنده . (برهان ). رخشان . تابان . رجوع به لألأ شود : همی تا در شب تاری ستاره تابد از گردون چو بر دیبای فیروزه فشانی لؤلؤ لالا. فرخی .تا همی خ...
-
نیمچه
لغتنامه دهخدا
نیمچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ) جامه ٔ کوتاه . (جهانگیری ) (رشیدی ) (برهان قاطع). بالاپوش کوتاه . (برهان قاطع) (آنندراج ) : بیشتر اوقات قبای زندنیجی پوشیدی یا عتابی ساده و نیمچه پوستین بره داشتی . (راحةالصدور). || شمشیر کوتاه . (رشیدی ) (جهانگیری ) (آنندر...
-
دریایی
لغتنامه دهخدا
دریایی . [ دَرْ ] (ص نسبی ) دریائی . منسوب به دریا. بحری . آبی . که در دریا زیست کند. موجود دریائی . اهل دریا. آنها که غالباً در دریا سفر کنند : چه دامن درّ دریایی بل دراری سمایی ... یافته بود. (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 300).چون نیی سباح ونی دریاییی ...
-
سلب
لغتنامه دهخدا
سلب . [ س َ ل َ ] (ع اِ)مطلق جامه . (آنندراج ). پوشش . (تفلیسی ) : نگارینا شنیدستم که گاه محنت و راحت سه پیراهن سلب بوده ست یوسف را بعمر اندر. رودکی .ما برفتیم و شده نوژان کخلان ؟ پس مابشبی گفتی تو کش سلب از انقاش است . منجیک .ثوب عنابی گشته سلب قوس ...
-
اظفارالطیب
لغتنامه دهخدا
اظفارالطیب . [ اَ رُطْ طی ] (ع اِ مرکب ) در فرهنگنامه مسطور است که اظفارالطیب را بپارسی ناخن پریان گویند و آن دارویی است . (مؤید الفضلاء). دولع. هندی آن نک است . (یادداشت مؤلف ). در فرهنگنامه است که اظفارالطیب حرف (کذا)و آن جانوری است از حشرات بحری...
-
شب افروز
لغتنامه دهخدا
شب افروز. [ ش َ اَ ] (نف مرکب ) که شب افروزنده شود. هرچه در شب درخشد. (فرهنگ نظام ). || لعل درخشنده در شب . (فرهنگ رشیدی ). || افروزنده ٔ شب . هر چیز که شب را روشن کند و فروزان گرداند، مانند ماه و شمع و چراغ . (ناظم الاطباء) : همی گردند چون شمع شب اف...
-
گل کامکار
لغتنامه دهخدا
گل کامکار. [ گ ُ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی از گل سرخ که بشدت سرخی دارد. (از ناظم الاطباء ذیل کامکار) : سال نو است و ماه نو و روز نووقت بهار و وقت گل کامکار. فرخی .بر کام و آرزو دل بیچاره ٔ مراناکامکار کرد گل کامکار او. فرخی .بخندد همی بر کرا...
-
طائف
لغتنامه دهخدا
طائف . [ ءِ ] (اِخ ) نام شهر و بلاد ثقیف در وادئی که ابتداء آن از لقیم و انتهاء آن تا وهط که دو ده اند باشد. وجه تسمیه ٔ آن بطائف آن است که طواف کرده است بر آب در طوفان . یا آنکه جبرئیل علیه السلام آن را طواف داده است بر خانه ٔ کعبه . یا آنکه طائف قب...
-
سیرت
لغتنامه دهخدا
سیرت . [ رَ ] (ع اِ) طریقه . (غیاث ). رفتار. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 60). عادت و طریقه . (آنندراج ). روش .رفتار : عهدها بست که تا باشد بیدار بودعهدها بست و جهان گشت بدان سیرت و سان . فرخی .خواجه ٔ سید بوبکر حصیری که بدوهر زمان تازه شود سیر...
-
قاضی لطف ا
لغتنامه دهخدا
قاضی لطف ا. [ ل ُ فُل ْ لاه ] (اِخ ) (مولانا) قاضیی است دانشمند و در صنایع شعری کمال مهارت داشته و قطع از شاعری مولانا از ولایت بهره داشته و در مناقب سرور اولیاء قصائد نیکو دارد و معاصر امیر تیمور گورکانی است و در قدمگاه مدفون است . این قصیده او راست...
-
لخلخة
لغتنامه دهخدا
لخلخة. [ ل َ ل َ خ َ ] (ع اِ) خوشبویی است . (منتهی الارب ).معجونی باشد خوشبوی . (مهذب الاسماء). بوی خوشی معروف . طیب معروف . (تاج العروس ). عطری است . بویهای آمیخته . معجون بوی . (زمخشری ). عطری آمیخته از چند عطر به دستوری خاص . خوشبویی چند که یکجا ک...
-
در
لغتنامه دهخدا
در. [ دُرر ] (ع اِ) ج ِ درة. مرواریدهای درشت . مرواریدهای بزرگ و واحد آن درة است و جمع آن دُرَّر و دُرّات . (از مهذب الاسماء). مرواری . لؤلؤ که مروارید درشت است مقابل مرجان که خاک مرواریدست . و اللؤلؤ جنس یشتمل علی نوعیه من الدرالکبار والمرجان ال...