کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صبحگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صبحگاه
/sobhgāh/
معنی
۱. وقت صبح؛ هنگام صبح؛ بامداد: ◻︎ نخفتهست مظلوم ز آهش بترس / ز دود دل صبحگاهش بترس (سعدی۱: ۶۳)، ◻︎ ز شب چندان توان دیدن سیاهی / که برناید فروغ صبحگاهی (نظامی۲: ۳۰۸).
۲. (اسم) برنامۀ صبحگاهی در مدارس، مراکز نظامی، و مانند آنها.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بامداد، بامدادان، سحر، سپیدهدم، صبحگاهان، فجر، فلق ≠ شامگاه
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
صبحگاه
واژگان مترادف و متضاد
بامداد، بامدادان، سحر، سپیدهدم، صبحگاهان، فجر، فلق ≠ شامگاه
-
صبحگاه
لغتنامه دهخدا
صبحگاه . [ ص ُ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) وقت صبح . هنگام صبح . صبح دم : مستان شبانه اند اماصاحب خبران صبحگاهند. خاقانی .آن دم که صبح بینش من بال برگشادآن مرغ صبحگاه دلم تیز پر گشاد. خاقانی .ما را دلی است زله خور خوان صبحگاه جانی است خاک جرعه ٔ مستان صبحگ...
-
صبحگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، قید) [عربی. فارسی] ‹صبحگه› sobhgāh ۱. وقت صبح؛ هنگام صبح؛ بامداد: ◻︎ نخفتهست مظلوم ز آهش بترس / ز دود دل صبحگاهش بترس (سعدی۱: ۶۳)، ◻︎ ز شب چندان توان دیدن سیاهی / که برناید فروغ صبحگاهی (نظامی۲: ۳۰۸).۲. (اسم) برنامۀ صبحگاهی در مدارس، مراکز نظا...
-
صبحگاه
لهجه و گویش تهرانی
مراسم ارتش
-
واژههای همآوا
-
صبح گاه
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (اِ.) 1 - هنگام صبح ، بامدادان . 2 - برنامه ای که معمولاً هر روز در پادگان ها یا مراکز نظامی با بالا بردن پرچم و خواندن سرود و مراسم رژه انجام می شود.
-
جستوجو در متن
-
breakfaster
دیکشنری انگلیسی به فارسی
صبحگاه
-
sebkha
دیکشنری انگلیسی به فارسی
صبحگاه
-
ﭐغْدُواْ
فرهنگ واژگان قرآن
صبحگاه خارج شويد
-
بیدارباش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (نظامی) bidārbāš شیپوری که صبحگاه برای بیدار کردن سربازان مینوازند.
-
شامگاه
واژگان مترادف و متضاد
شام، شامگاهان، شب، فلق، لیل ≠ صبحگاه
-
بامدادان
واژگان مترادف و متضاد
سپیدهدم، سحر، شفق، صبحگاه، فجر ≠ شامگاه، شامگاهان
-
صبحگه
لغتنامه دهخدا
صبحگه . [ ص ُ گ َه ْ ] (اِ مرکب ،ق مرکب ) صبحگاه . بامدادن . مخفف صبحگاه : صبحگه چون صبح شمشیر آخته بر کافران تا به شمشیر از همه گرد هوان انگیخته . خاقانی .زناشویی به هم خورشید و مه رارحم بسته بزادن صبحگه را. نظامی .گر چه ما بندگان پادشهیم پادشاهان م...
-
صبوح
واژگان مترادف و متضاد
۱. بامداد، پگاه، بامدادان، سپیدهدم، صبح، صبحگاه ۲. صبوحی ≠ غبوق