کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صاقری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صاقری
لغتنامه دهخدا
صاقری . [ ق ِ ] (ص نسبی ) نسبت است به صاقریة.
-
واژههای همآوا
-
ساغری
واژگان مترادف و متضاد
۱. چرم دباغیشده، کیمخت ۲. تیماج، ۳. کفل اسب
-
ساقری
لغتنامه دهخدا
ساقری . (ترکی ، اِ) ساغری . کیمخت . (آنندراج از بهار عجم ) (ملحقات برهان ). چرمی است که از پوست کفل خر یا اسب ساخته شود. چسته . || کفل اسب . || قسمی کفش طلاب دینی و علماء از چرمی دانه دار چون پوست پلنگی و امثال آن . رجوع به ساغری شود.
-
ساغری
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ تر. ] (اِ.) 1 - پوست دباغی شده اسب یا خر. 2 - پوست کفل اسب یا خر. 3 - نوعی کفش که طُلاُب پوشند.
-
ساغری
لغتنامه دهخدا
ساغری . [ غ َ ] (اِخ ) (مولانا...) از شاعران قرن نهم و معاصران و معاشران عبدالرحمن جامی و از ولایت ساغر و مقیم هرات و مردی ساده دل و بدشعر بود. بسال 877 هَ . ق . هنگام عزیمت جامی بسفر حج ، وی و شاعری دیگر بنام ویسی ابتدا بهمسفری او رغبت نمودند و بعد ...
-
ساغری
لغتنامه دهخدا
ساغری . [ غ َ ] (اِخ ) از شاعران قدیم عثمانی و از مردم ادرنه است . در آن دیار به «قزازعلی » معروف بود. وی از روزگار ابوالفتح سلطان محمدخان [ متوفی 886 هَ . ق . ] تا عهد سلطان سلیمان خان قانونی [ جلوس در 926 هَ . ق . ] را دریافت . در بهار جوانی به عیش...
-
ساغری
لغتنامه دهخدا
ساغری . [ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت واقع در 7هزارگزی جنوب خاوری و 2 هزارگزی راه فرعی عنبرآباد بسبزواران ، جلگه ای و گرمسیر و مالاریائی است . آبش از رودخانه ٔ هلیل ، محصولش غلات و برنج است . 298 تن سکنه دارد که به...
-
ساغری
لغتنامه دهخدا
ساغری . [ غ َ ] (ترکی ، اِ) چرمی است که از پوست کفل خر ساخته میشود و رویش ناهموار است . (فرهنگ نظام ). ساغری را نیز [ چسته ] گویند و آن را از پوست کفل گورخر و اسب و استر و خر و الاغ سازند و از آن کفش و چیزهای دیگر دوزند. (برهان ). چرم کفل اسب و یاخر ...
-
ساغری
لغتنامه دهخدا
ساغری . [ غ َ ] (ص نسبی ) منسوب به ساغر، دهی در حوالی سمرقند. || منسوب به ساغر، قصبه ای در دکن هندوستان . رجوع به ساغر شود.
-
صاغری
لغتنامه دهخدا
صاغری . [ غ َ ] (ترکی ، اِ) ساغری . کیمخت و چسته و پوست خر و یاپوست اسب دباغی شده . رجوع به ساغری شود. || قسمی کفش مخصوص علما و طلاب قدیم بی پشت پاشنه ، با پاشنه ٔ بلند، کبودرنگ و چرم روی پا، گره های خردتر ازگره های نارنج داشت . مقابل نعلین که پشت پا...
-
ساغری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از ترکی] [قدیمی] sāqari ۱. پوست اسب یا الاغ که دباغی شده باشد؛ کیمخت.۲. پوست کفل اسب و خر.۳. کفل اسب.۴. نوعی کفش.
-
ساغری
لهجه و گویش تهرانی
نوعی چرم، کفش زنانه پشت باز و نوک باریک برگشته