کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صابونی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
صابونی
/sābuni/
معنی
۱. چیزی که به کف صابون آغشته شده است.
۲. (اسم، صفت) صابونساز؛ صابونفروش.
۳. (زیستشناسی) ویژگی هریک از گیاهانی که مانند صابون خاصیت پاککنندگی دارند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
soapy
-
جستوجوی دقیق
-
صابونی
لغتنامه دهخدا
صابونی . (اِ) نباتی است از تیره ٔ قرنفلیان و از دسته ٔ میخ»ها که ساقه های زیرین و ساق و برگ آن دارای ماده ٔ لعابی است و مانند صابون در آب کف میکند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 213).
-
صابونی
لغتنامه دهخدا
صابونی . (اِخ ) احمدبن ابراهیم . ادیبی از مردم حماة ووفات وی نیز بدانجا بوده است . او جریده ٔ یومیه ٔ «لسان الشرق » را بسال 1324 هَ . ق . دو سال منتشر ساخت . مردی فاضل و با انشائی نیکو بود و شعر نیز میگفت و درشعر او رقت و طراوتی خاص است . از تصنیفات ...
-
صابونی
لغتنامه دهخدا
صابونی . (اِخ ) احمدبن محمدبن حسین بن السندی . وی ثقه و معمر و مسند دیار مصر است و ازیونس بن عبدالاعلی و مزنی و بزرگان دیگر روایت کند و ابن نظیف از وی روایت آورد. وفات او به شوال 349 هَ . ق . بسن یکصدوپنجسالگی بود. (حسن المحاضره ص 170).
-
صابونی
لغتنامه دهخدا
صابونی . (اِخ ) محمدبن احمدبن ابراهیم بن سلیمان الجعفی الکوفی ، مکنی به ابی الفضل صابونی . رجوع به محمدبن احمدبن ابراهیم بن سلیمان جعفی شود.
-
صابونی
لغتنامه دهخدا
صابونی . (ص نسبی ، اِ) منسوب به صابون . || صابون فروش . فروشنده ٔ صابون . || سازنده ٔ صابون . || نام شیرینیی است که از شکر سفید سازند : صابونی است صحن زمین لب بلب ز بس کآورد قند مصری بازارگان برف . کمال اسماعیل .باز صابونی و مشکوفی و سنبوسه ٔ نغزحلقه...
-
صابونی
لغتنامه دهخدا
صابونی .(اِخ ) اسماعیل بن عبدالرحمن بن احمدبن اسماعیل ، مکنی به ابی عثمان . رجوع به اسماعیل بن عبدالرحمن ... شود.
-
صابونی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به صابون) [معرب. فارسی] sābuni ۱. چیزی که به کف صابون آغشته شده است.۲. (اسم، صفت) صابونساز؛ صابونفروش.۳. (زیستشناسی) ویژگی هریک از گیاهانی که مانند صابون خاصیت پاککنندگی دارند.
-
واژههای مشابه
-
saponification
صابونیشدن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] واکنشی شیمیایی که در آن یک باز یا چربی یا اسید چرب به صابون تبدیل میشود
-
soapy flavour
طعم صابونی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] گشتهطعمی که براثر واکنش چربیها با سدیمهیدروکسید در کره ایجاد میشود
-
ابن صابونی
لغتنامه دهخدا
ابن صابونی . [ اِ ن ُ ] (اِخ ) کمال الدین عبدالرزاق بن احمدبن محمد، و او را ابن فوطی نیز میگفتند. از مشاهیر علمای حدیث و تاریخ و صاحب ید طولی در حکمت . مولد او به سال 642 هَ .ق . و وفات 723. و گویند او از اخلاف معن بن زائده ٔ شیبانی است . آنگاه که هل...
-
ابن صابونی
لغتنامه دهخدا
ابن صابونی . [ اِ ن ُ ] (اِخ ) محمدبن احمد. از مشاهیر ادبای اندلس . بمشرق بسیاحت شد و در اسکندریه به سال 604 هَ .ق . درگذشت .
-
صابونی قزوینی
لغتنامه دهخدا
صابونی قزوینی . [ ی ِ ق َزْ ] (اِخ ) رجوع به حافظ صابونی شود.
-
حافظ صابونی
لغتنامه دهخدا
حافظ صابونی . [ ف ِ ظِ ] (اِخ ) صادقی کتابدار در مجمعالخواص آرد: از قزوین است . چنین پیر باصفا کم پیدا میشود، بااینکه سن ّ بسیار داشت بسیار شکفته و خوش دل بود. و حقیر [ صادقی کتابدار ] در اوایل جوانی بشرف صحبتش مشرف شده ابیاتی را که میگفتم به اصلاحش ...
-
حلوای صابونی
لغتنامه دهخدا
حلوای صابونی . [ ح َ ی ِ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شفارج و آن نوعی است از حلوا. حلوای سفید. (یادداشت مرحوم دهخدا) : از شره گویی همی حلوای صابونی خوردگر خمیر نان او خود جمله از صابون کنند. انوری .نه هر بیرون که بپسندی درونش همچنان باشدبسا حلوای صابونی ...