کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیْرِکْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شیْرِکْ
لهجه و گویش گنابادی
shirek در گویش گنابادی یعنی دشمنی داشتن ، کینه بر دل داشتن ، تنفر همراه با لج و لجبازی
-
واژههای مشابه
-
شیرک
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِ.) 1 - شیره ، عصاره . 2 - شیرة تریاک . 3 - شراب .
-
شیرک
لغتنامه دهخدا
شیرک . [ رَ ] (اِ مصغر) مصغر شیر، یعنی شیر کوچک . (ناظم الاطباء). اُسَید. شیربچه . (یادداشت مؤلف ). || جری و دلیر و پر دل و جرأت . (ناظم الاطباء). دلیر و جری (با لفظ ساختن و شدن و کردن مستعمل است ). (از آنندراج ).- شیرک ساختن ؛ دلیر ساختن کسی را. (...
-
شیرک
لغتنامه دهخدا
شیرک . [ رَ ] (اِ مصغر) مصغر شیره که نوعی از شراب است . (ناظم الاطباء). شراب . || شیره . عصاره . || شیره ٔ تریاک . (فرهنگ فارسی معین ).
-
شیرک
لغتنامه دهخدا
شیرک . [رَ ] (اِخ ) دهی است از بخش قاین شهرستان بیرجند. سکنه ٔ آن 371 تن . آب آن از قنات . صنایع دستی زنان آنجاقالیچه بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
شیرک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ شیر] širak ۱. شیر کوچک.۲. (صفت) [مجاز] جسور و پردل.〈 شیرک شدن: (مصدر لازم) [مجاز] جسور و گستاخ شدن.
-
شیرک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] širak ۱. شیره؛ عصاره.۲. شیرۀ تریاک.۳. شراب.
-
شیرک، شیرک کردن
لهجه و گویش تهرانی
جسور . تشجیح، شیر کردن
-
شیرک شدن
فرهنگ فارسی معین
(رَ. شُ دَ) (مص ل .) (عا.) گستاخ شدن .
-
شیرک خانه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . نِ) (اِمر.) 1 - شیره کشی . 2 - میخانه .
-
ده شیرک
لغتنامه دهخدا
ده شیرک . [ دِه ْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پاریز بخش مرکزی شهرستان سیرجان . واقع در 55هزارگزی شمال سعید آباد. سکنه ٔ آن 150 تن . آب آن از رودخانه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
شیرک شدن
لغتنامه دهخدا
شیرک شدن . [ رَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) دلیر گشتن و باجرأت شدن . (ناظم الاطباء). دلیر و چیره شدن . (آنندراج ) (غیاث ). جری گردیدن . جری گشتن . به واسطه ٔ ندیدن مقاومتی بر قوت و نیروی خود فریفته و بالان شدن . بغلط خود را قوی شمردن . نظی...
-
شیرک کردن
لغتنامه دهخدا
شیرک کردن . [ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شیرک ساختن . دل دادن و دلیر کردن و مستولی ساختن . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از انجمن آرا) (آنندراج ). ایساد. تجری دادن . (یادداشت مؤلف ) : به خون غمزه ات عشوه را کرده شیرک ثواب شهید تو چشمک بهایت . ظهوری (از آن...
-
شیرک خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [منسوخ] širakxāne ۱. میخانه.۲. جایی که در آن شیرۀ تریاک میکشند؛ شیرهکشخانه.