کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیشه گرخانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شیشه گر
لغتنامه دهخدا
شیشه گر. [ شی ش َ / ش ِ گ َ ] (ص مرکب ) کسی که شیشه می سازد. (ناظم الاطباء). قاروری .(ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ) (دهار). زجاجی . زجاج . شیشه ساز. شیشه کار. آنکه شیشه سازد. آنکه آلات و ادواتی از شیشه درست کند. (یادداشت مؤلف ) : صلح جدا کن ز جنگ زآ...
-
شیشه گران
لغتنامه دهخدا
شیشه گران . [ شی ش َ گ َ ] (اِخ )دهی است از بخش مرکزی شهرستان اردبیل . جمعیت آن 197تن . آب از چشمه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
شیشه گردان
لغتنامه دهخدا
شیشه گردان . [ شی ش َ / ش ِ گ َ ] (نف مرکب ) شیشه باز. محیل و شعبده باز و دغلباز. (آنندراج ) (از برهان ) (ناظم الاطباء). رجوع به شیشه باز شود.
-
شیشه گردن
لغتنامه دهخدا
شیشه گردن . [ شی ش َ / ش ِ گ َ دَ ] (ص مرکب ) کنایه از بی عقل و احمق باشد. (انجمن آرا) (ازفرهنگ اوبهی ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : این شیشه گردنان که از این خیمه ٔ کبودبینام چون قرابه به گردن طنابشان .خاقانی .
-
شیشه گری
لغتنامه دهخدا
شیشه گری . [ شی ش َ / ش ِ گ َ ] (حامص مرکب ) حرفه و شغل شیشه گر. شیشه تراشی . شیشه سازی . بلورسازی . (یادداشت مؤلف ) : رودیست که کوثرش عدیل است آبش سلسال و سلسبیل است گه سیمگری نماید آبش گه شیشه گری کند حبابش . خاقانی .|| (اِ مرکب ) جای ساختن شیشه ....
-
شیشه گوراب
لغتنامه دهخدا
شیشه گوراب . [ شی ش ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش خمام شهرستان رشت . آب از نهر نورود از سفیدرود. سکنه ٔ آن 494 تن . زیارتگاه و 8 باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
-
شیشه گیر
لغتنامه دهخدا
شیشه گیر. [ شی ش َ / ش ِ ] (ن مف مرکب ) (از عدد شش ) زن مبتلا به بیماری در شب زادن . (یادداشت مؤلف ).- شیشه گیر شدن ؛ مردن یا مبتلا به بیماری صعب شدن زاهو در شب ششم زادن . بیمار شدن یا درگذشتن زچه (زاهو) شش شب پس از وضع حمل به اضرار جن یا آل ، و این...
-
شیشه گیری
لغتنامه دهخدا
شیشه گیری . [ شی ش َ / ش ِ ] (حامص مرکب ) شیشه گیر شدن . صفت یا حالت شیشه گیر. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شیشه گیر شود.
-
شیشه لامپا
لغتنامه دهخدا
شیشه لامپا. [ شی ش َ/ ش ِ ] (اِ مرکب ) شیشه ای که بر چراغهای نفتی گذارندروشنایی و ممانعت از خاموشی را. (یادداشت مؤلف ).
-
شیشه محل
لغتنامه دهخدا
شیشه محل . [ شی ش َ / ش ِ م َح َل ل / ح َ ] (اِ مرکب ) کوشک بلور. (ناظم الاطباء).
-
سنگ شیشه
لغتنامه دهخدا
سنگ شیشه . [ س َگ ِ شی ش َ / ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگی که بگداز آورده از آن شیشه سازند. (آنندراج ) : این سنگ شیشه که دلش نام کرده ای از آتش فراق بسی خواهد آب شد. سیدحسن خالص (از آنندراج ).دل شکسته بکوی تو بس که شد پامال چو سنگ شیشه ز خاکش ص...
-
قلعه شیشه
لغتنامه دهخدا
قلعه شیشه . [ ق َ ع َ شی ش َ / ش ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پائین رخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه ، واقع در 27هزارگزی شمال کدکن و 4هزارگزی باختر کال چغوکی . موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است . سکنه ٔ آن 253 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات ،...
-
حباب شیشه
لغتنامه دهخدا
حباب شیشه . [ ح ُ ب ِ شی ش َ/ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حبابی که از بند شدن هوا در جرم شیشه بماند : دل رقیب مگو نازک است چون دل من حباب شیشه کجا شیشه ٔ حباب کجا؟ وحید.گشاد عقده ٔ خاطر شکست اهل دل است که شیشه میشکندچون حباب شیشه شکست .تأثیر (از ...
-
خرده شیشه
لغتنامه دهخدا
خرده شیشه . [ خ ُ دَ / دِ شی ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) قطعات ریز و شکسته ٔ شیشه . چون شیشه ای بشکند آنچه از شکسته باقی ماند خرده شیشه نامیده می شود.
-
خس شیشه
لغتنامه دهخدا
خس شیشه . [ خ َ س ِ شی ش َ / ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خسی که در سبد بر اطراف اوساط شیشه ها گذارند تا با هم خورده شکسته نشوند. (آنندراج ) . خس و پنبه و خرده کاه که بین شیشه یا ظرفهای چینی گذارند که در صورت برخورد شیشه بهم یا ظرفهای چینی بهم شکست...