کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیشه بند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شیشه بافرزان
لغتنامه دهخدا
شیشه بافرزان . [ شی ش ِ / ش ِ ف َ ] (ص مرکب ) سپید. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به شیشه باخرزان شود.
-
شیشه برنهادن
لغتنامه دهخدا
شیشه برنهادن . [ شی ش َ / ش ِ ب َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) حجامت بی بیرون کردن خون . (یادداشت مؤلف ) : اگر چیزی در گلو فرونمی شود [ گاه بیماری خناق ] شیشه بر مهره ٔ دوم از مهره های گردن نهند تا ماده را بیرون کشد... و چون شربت به گلو فرورفت شیشه برد...
-
شیشه زدن
لغتنامه دهخدا
شیشه زدن . [ شی ش َ / ش ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) (از عدد شش ) در اصطلاح زارعان خراسان ، آمدن باران در روزهای ششم فروردین یا بیست وششم یا سی وششم بهار. (یادداشت محمدِ پروین گنابادی ). رجوع به شیشه شود.
-
شیشه آلات
لغتنامه دهخدا
شیشه آلات . [ شی ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) ظروف و ابزاری که از شیشه سازند چون جام ، قرابه ، بغلی ، کتابی ، برنی ، بلونی ، نیمچه قرابه ، بطری ، نیم بطری ، کپ ، خایه غوچی ، (یادداشت مؤلف ). رجوع به شیشه شود.
-
شیشه ای
لغتنامه دهخدا
شیشه ای . [ شی ش َ / ش ِ ] (ص نسبی ) منسوب به شیشه . (یادداشت مؤلف ). || از شیشه . در شیشه . (یادداشت مؤلف ). بجای زجاجی پذیرفته شده است . (لغات فرهنگستان ). || فروشنده ٔ شیشه . (یادداشت مؤلف ). || مقابل نشاسته ای در گندم . (یادداشت مؤلف ).
-
شیشه باخرزان
لغتنامه دهخدا
شیشه باخرزان . [ شی ش َ / ش ِ خ َ ] (ص مرکب ) سپید. (آنندراج ) (کشف اللغات ).
-
شیشه باز
لغتنامه دهخدا
شیشه باز. [ شی ش َ / ش ِ ] (نف مرکب ) محیل و حیله گر و دغل باز و شعبده باز. (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از غیاث ) (از برهان ) (از آنندراج ) : از سنگلاخ رز دل این شیشه باز من خندان چو کبک مست ز کوه و کمر گذشت . صائب (از آنندراج ).|| فرقه ٔ بازیگران...
-
شیشه بازی
لغتنامه دهخدا
شیشه بازی .[ شی ش َ / ش ِ ] (حامص مرکب ) عمل و صفت شیشه باز. (یادداشت مؤلف ). شعبده بازی با گوی و ساغر. (ناظم الاطباء). فنی است از رقاصی که رقاصان شیشه و صراحی پر از آب و گلاب بر سر گذارند و رقص بنیاد کنند و با وصف حرکات رقص شیشه از سر نمی افتد و اگ...
-
شیشه بر
لغتنامه دهخدا
شیشه بر. [ شی ش َ / ش ِ ب ُ ] (نف مرکب ) شیشه برنده . آنکه شیشه با الماس ببرد و به در و پنجره و جز آن اندازد. (یادداشت مؤلف ).
-
شیشه بری
لغتنامه دهخدا
شیشه بری . [ شی ش َ / ش ِ ب ُ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل شیشه بر. بریدن شیشه و انداختن آن در و پنجره را. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شیشه بر شود. || (اِ مرکب ) دکان یا کارگاه که شیشه در آن بُرند و فروشند. شیشه فروشی . دکان شیشه بر. (یادداشت مؤلف ).
-
شیشه بندان
لغتنامه دهخدا
شیشه بندان . [ شی ش َ / ش ِ ب َ ] (اِمص مرکب ) (از عدد شش ) خرس . زاج سور. رسم شب ششم زه . مهمانی ولادت در شب ششم . سوری به شب ششم وضع حمل . (یادداشت مؤلف ). || رسوم و اعمال خرافی زنانه در آن شب . (یادداشت مؤلف ).
-
شیشه پرپنیر
لغتنامه دهخدا
شیشه پرپنیر. [ شی ش َ / ش ِ پ ُ پ َ ] (اِ مرکب ) نوعی بازی کودکانه است که در آن کودکان خردسال فراهم آیند و یکی سر بر زمین گذارد و دیگران با کف دست بر پشت او می کوبند و در میانه یکی دست بالا می برد آنگاه استاد بازی می گوید: تاپ تاپ خمیر، شیشه پر پنیر،...
-
شیشه پیله
لغتنامه دهخدا
شیشه پیله . [ شی ش َ / ش ِ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع )شیشه و امثال آن . شیشه و جز آن . (یادداشت مؤلف ).
-
شیشه جان
لغتنامه دهخدا
شیشه جان . [ شی ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) مقابل سنگ جان . کنایه از نازک مزاج . (آنندراج ). آنکه بسیار احتیاط سلامت و جان خویش کند. (امثال و حکم دهخدا) : تاجر ترسنده طبع شیشه جان در طلب نی سود بیند نه زیان . مولوی .هر شیشه جان خزینه ٔ اسرار عشق نیست ناموس...
-
شیشه جانی
لغتنامه دهخدا
شیشه جانی . [ شی ش َ / ش ِ ] (حامص مرکب ) حالت و صفت شیشه جان . نازک مزاجی . (یادداشت مؤلف ) : سالم از سنگلاخ تن یک باربا همه شیشه جانی آمده ام . صائب تبریزی (از آنندراج ).از کمان نرم بر من زور چندین می رودشیشه جانیهای من دارد شلائین دست را. صائب تب...