کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیرین بیان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شیرین سخنی
لغتنامه دهخدا
شیرین سخنی . [ س ُ خ َ ] (حامص مرکب ) صفت و حالت شیرین سخن . شیرین سخن بودن . شیرین زبانی . گفتاری شیرین و دلنشین داشتن . (از یادداشت مؤلف ) : دلهای خاص و عام این شهر بربود و به شیرین سخنی قبول یافت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 606). عباسه آن هیأت و جما...
-
شیرین سؤال
لغتنامه دهخدا
شیرین سؤال . [ س ُ آ ] (ص مرکب ) با پرسش دلپذیر و نرم . شیرین سخن . (ازآنندراج ). که سوءالی خوش و دلپسند کند : وه چه خونهادر دل شیرین سوءالان می کنندتا جواب تلخی از لبهای شکّرخا دهند.ظهوری (از آنندراج ).
-
شیرین سو
لغتنامه دهخدا
شیرین سو. (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان قوچان . سکنه ٔ آن 303 تن . آب از قنات . راه آن ماشین رو. صنایع دستی زنان قالیچه بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
شیرین سو
لغتنامه دهخدا
شیرین سو. (اِخ ) دهی است از بخش سیردان شهرستان زنجان . سکنه ٔ آن 100 تن . آب از چشمه سار. 8 باب دکان و قهوه خانه ٔ سر راه دارد.راه آن ماشین رو. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
-
شیرین سو
لغتنامه دهخدا
شیرین سو. (اِخ ) دهی است از بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان . سکنه ٔ آن 597 تن . آب از چشمه و چاه . راه آن ماشین رو. صنایع دستی زنان قالی بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
شیرین شمایل
لغتنامه دهخدا
شیرین شمایل . [ ش َ ی ِ ] (ص مرکب ) خوش هیکل . خوش اندام . (فرهنگ فارسی معین ). مطبوع و دلپذیر و نازنین و خوشنما و صاحب حسن . (ناظم الاطباء) : کار کلیم باشد آنجا مگس پرانی هر جا که دلربایی شیرین شمایل افتد. ابوطالب کلیم (از آنندراج ).|| نیکوصورت . (ف...
-
شیرین صفت
لغتنامه دهخدا
شیرین صفت . [ ص ِ ف َ ] (ص مرکب ) شیرین حرکات . شیرین کار. سخت زیبا، که صفات و حرکات شیرین و دلنشین دارد. آنکه مانند شیرین ، معشوقه ٔ خسرو و فرهاد، زیبا و دلرباست . (از یادداشت مؤلف ) : هر جا که مولّهی چو فرهادشیرین صفتی بر او گمارد. سعدی .رجوع به م...
-
شیرین صنم
لغتنامه دهخدا
شیرین صنم . [ ص َ ن َ ] (اِ مرکب ) از اسمای محبوب است . (آنندراج ). یار شیرین ادا. بت شیرین حرکات . زیبارویی که گفتار و رفتار شیرین و دلپسند دارد : چهره ٔ من چین گرفت از جور آن شیرین نگارقامت من خم گرفت از زلف آن شیرین صنم .میرمعزی (از آنندراج ).
-
شیرین طبع
لغتنامه دهخدا
شیرین طبع. [ طَ ] (ص مرکب ) خوش طبع و خوش خوی . (ناظم الاطباء). نیک رفتار و خوش وضع و نیک کردار. (آنندراج ). رجوع به شیرین صفت شود.
-
شیرین قیافه
لغتنامه دهخدا
شیرین قیافه . [ ف َ / ف ِ ] (ص مرکب ) شیرین شمایل . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شیربن شمایل شود. || خوشرو. (فرهنگ فارسی معین ).
-
شیرین کار
لغتنامه دهخدا
شیرین کار. (ص مرکب ) مسخره و کسی که سخنان لطیف و طرفه گوید. (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). || شعبده باز و حقه باز. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || مردم خوش آمدگوی و چاپلوس . (از ناظم الاطباء). || کسی که کارهای خوب از ...
-
شیرین کاری
لغتنامه دهخدا
شیرین کاری . (حامص مرکب ) عمل و صفت و حالت شیرین کار. (یادداشت مؤلف ). شعبده بازی . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || سخنان لطیف و طرفه گفتن . (فرهنگ فارسی معین ). || چاپلوسی . || مسخرگی . || سرانجام کاری بخوبی . (ناظم الاطباء).کار را به وجه اح...
-
شیرین کام
لغتنامه دهخدا
شیرین کام . (ص مرکب ) که کام شیرین دارد. که دهان شیرین دارد. شیرین دهن . || کنایه از شاد و خوشوقت و موفق و پیروز: شیرین کام باشی . (از یادداشت مؤلف ).
-
شیرین کامی
لغتنامه دهخدا
شیرین کامی . (حامص مرکب ) صفت و حالت شیرین کام . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شیرین کام شود.
-
شیرین کند
لغتنامه دهخدا
شیرین کند. [ک َ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان مراغه . سکنه ٔ آن 779 تن . آب از رودخانه ٔ گیلان . صنایع دستی آنجا جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).