کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیدی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شیدی
لغتنامه دهخدا
شیدی . (اِخ ) لقب حبشیان ، از این جهت که هر حبشی را شیدی گویند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
LED
واژهنامه آزاد
Light Emitting Diode، دیود شیدی، دیود نوری.
-
بکر
لغتنامه دهخدا
بکر. [ ب َ ] (ع ضمیرمبهم ) مأخوذ از تازی ، کلمه ٔ مبهم است : عمر وزید و بکر مانند فلان و فلان . فلان و بهمان : گفت آری گر وفا بینم نه مکرمکرها بس دیده ام از زید و بکر. مولوی .تا زاهد عمر و بکر و زیدی اخلاص طلب مکن که شیدی .(گلستان ).
-
گریواره
لغتنامه دهخدا
گریواره . [ گ ِ ری رَ / رِ ] (اِ مرکب ) مرکب از: گری = گردن + واره = پسوند نسبت و اتصاف . رجوع شود به فرهنگ رشیدی . یا از گریو = گردن + واره = پسوند با حذف یک واو. (فرهنگ نظام )، جمعاً لایق گردن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). برهان قاطع و آنندراج به ازای...
-
سوسه
لغتنامه دهخدا
سوسه . [ س َ / س ِ ] (اِ) کرمی باشد که در گندم افتد و ضایع کند. (برهان ). کرم گندم . (غیاث ). کرمی است که در گندم افتد و ضایع کند. آنرا کرم گندم خوار و سلیک نیز گویند. (آنندراج ). شپش گندم . (دهار) : نیاید بکار من این کار جنگ کجا سوسه سنجد بجنگ پلنگ ...
-
شید
لغتنامه دهخدا
شید. [ ش َ / ش ِ ] (از ع ، اِمص ) زرق و سالوسی و ساختگی . (برهان ). فریب ومکر و حیله و ریا و تزویر. (ناظم الاطباء). مکر و فریب . (غیاث ). شارلاتانی . (یادداشت مؤلف ) : بر سرت چندان زنیم ای بدصفات تا بگویی ترک شید و ترهات . مولوی .بس بجوشیدی ندیدی گر...
-
زید
لغتنامه دهخدا
زید. [ زَ / زی / زَ ی َ ] (ع مص ) افزون شدن و افزون کردن (لازم و متعدی ) . یقال : زاده اﷲ خیراً و زاد فیما عنده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ). افزون کردن و افزون شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن ) (دهار). زادَ زیادةًو زَیْ...
-
زاهد
لغتنامه دهخدا
زاهد. [ هَِ ] (ع ص ، اِ) آنکه چیزی را ترک گوید و از آن اعراض کند. (از اقرب الموارد). || آنکه دنیا را برای آخرت ترک کند. (المنجد). آنکه خواهش و رغبت دنیا ندارد و از مال و جاه و ناموس تعلق نگیرد. (لطائف اللغات ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (آنندراج )...