کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شکیر
/šakir/
معنی
= شلیل
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شکیر
فرهنگ فارسی معین
(شَ) [ ع . ] (ص .) 1 - ستور شیرده که علف اندک خورد و شیر بسیار دهد؛ شکور. 2 - سپاسگزار، شاکر.
-
شکیر
لغتنامه دهخدا
شکیر. [ ش َ ] (اِ) شفترنگ است و آن میوه ای باشد شبیه شفتالو. (آنندراج ) (برهان ). رجوع به شلیل و شفترنگ شود.
-
شکیر
لغتنامه دهخدا
شکیر. [ ش َ ] (ع اِ) اول گیاه که بعد گیاه خشک و پژمریده روید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شاخهای نرم و نازک میان شاخهای خشک و درشت . || شاخهای ریزه که از بن درختی روید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پاجوش . (یادداشت مؤلف ). || ...
-
شکیر
لغتنامه دهخدا
شکیر. [ ش ُ ک َ ] (اِخ ) کوهی است به اندلس که همواره برف بارد بر آن . (منتهی الارب ).
-
شکیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصحفِ شلیر] [قدیمی] šakir = شلیل
-
جستوجو در متن
-
شکر
لغتنامه دهخدا
شکر. [ ش ُ ک ُ ] (ع اِ) ج ِ شکیر. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شکیر شود.
-
شکر
لغتنامه دهخدا
شکر. [ ش َ ] (ع مص ) شَکَر. شکیر برآوردن خرمابن . (ناظم الاطباء). و رجوع به شَکَر شود.
-
شلیل
فرهنگ فارسی معین
(شَ) (اِ.) = شلیر: درختی است از تیرة گل سرخیان ، میوة آن لطیف و شیرین و شبیه زردآلو و یکی از گونه های هلوست . شکیر، شفترنگ ، شفرنگ ، مالانک ، تالانک ، تالانه ، نگینان و رنگینا نیز گفته شده .
-
پاجوش
لغتنامه دهخدا
پاجوش . (نف مرکب ، اِ مرکب ) شاخهای فرعی که از بن درخت روید متصل به ریشه . || شاخهائی که پس از کف بُر کردن درختی روید. نوچه . شکیر. فسیل ؛ پاجوش خرما.
-
شکر
لغتنامه دهخدا
شکر. [ ش َ ک َ ] (ع مص ) شکیر برآوردن خرمابن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || پرشیر گردیدن ماده شتر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بسیارشیر شدن شتر. (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || فربه شدن ستور. (منت...
-
اشتکار
لغتنامه دهخدا
اشتکار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) اشتکار ضرع ؛ پرشیر شدن پستان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || اشتکار نخل ؛ شکیر برآوردن آن . (منتهی الارب ). اشتکار درخت ؛ شکیر برآوردن آن . (اقرب الموارد)؛ برگ ریزه برآوردن آن . (منتهی الارب ). || اشتکار کَرْم (مو)؛ ...
-
اشکار
لغتنامه دهخدا
اشکار. [ اِ ] (ع مص ) اشکارضرع ؛ پرشیر شدن پستان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || اشکار قوم ؛ صاحب شتران بسیارشیر شدن آنان . یا دوشنده ٔ شتران پرشیر گردیدن ایشان . (منتهی الارب ). پرشیر شدن شتران قوم . (از اقرب الموارد). || اشکار نخل ؛ شکیر برآورد...
-
شکر
لغتنامه دهخدا
شکر. [ ش ُ ] (ع مص ) سپاس داشتن و ثنای نیکو گفتن خدای و هر محسن رابر احسان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). سپاس و ثنا گفتن منعم را به نعمت او، و آن برای خدای تعالی و هر منعمی بکار رود ولی حمد مخصوص خداست . (از یادداشت مؤلف ). و قیل لا...
-
موی
لغتنامه دهخدا
موی . (اِ) مو. رشته های باریک و نازک که بر روی پوست بدن برخی از جانداران پستاندار و از جمله انسان به وضع و کیفیت مختلف می روید و در عمق پوست ریشه و پیاز دارد. مو. شَعر. (دهار) (منتهی الارب ). صفر. طمحرة.(منتهی الارب ) : اگر موی را بسوزانند در قوت مان...