کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شکه
/šokoh/
معنی
= شُکوه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شکه
فرهنگ فارسی معین
(شُ کُ هْ) (اِ.) نک شکوه .
-
شکه
لغتنامه دهخدا
شکه . [ ش َ ک َ / ک ِ ] (اِ صوت ) آواز پای رونده . (ناظم الاطباء).
-
شکه
لغتنامه دهخدا
شکه . [ ش َک ْ ک َ / ک ِ ] (اِ) سرگین . (ناظم الاطباء).
-
شکه
لغتنامه دهخدا
شکه . [ ش ِ ک ُهَْ ] (اِ) هیبت . ترس . بیم . (آنندراج ) (برهان ). خوف . (یادداشت مؤلف ). مخفف شکوه . رجوع به شکوه شود.
-
شکه
لغتنامه دهخدا
شکه . [ ش ُ ک ُهَْ ] (اِ) مخفف شکوه است که قوت ، مهابت ، شأن و شوکت باشد. (آنندراج ) (برهان ) (فرهنگ فارسی معین ). بمعنی شکوه است . (فرهنگ اوبهی ). شکوه . حشمت . (صحاح الفرس ).- باشکه ؛ باشکوه . باهیبت . بامهابت . بااحتشام . (یادداشت مؤلف ) : پادش...
-
شکه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šokoh = شُکوه
-
واژههای مشابه
-
شکة
لغتنامه دهخدا
شکة. [ ش ِک ْ ک َ ] (ع اِ) سلاح . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). || نوع . (از اقرب الموارد). || پاره ٔ چوب که بدان دسته ٔ تیر و جز آن را محکم کنند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). در منتهی الارب آمده : پاره ٔ چو...
-
شکة
لغتنامه دهخدا
شکة. [ ش ُک ْک َ ] (ع اِ) جامه ٔ پیش شکافته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || اشکال . || رنج و زحمت و دشواری . || تقسیم . (ناظم الاطباء). || زنبیل . سله . (یادداشت مؤلف ).
-
بی شکه
لغتنامه دهخدا
بی شکه . [ ش ُ ک ُه ْ ] (ص مرکب )بی شکوه . بی تشریفات . بی کبکبه و دستگاه : خانه ٔ هرکه روی بی شکه آن خانه تراست . سوزنی .رجوع به شُکُه ْ شود.
-
جستوجو در متن
-
شکک
لغتنامه دهخدا
شکک . [ ش ِ ک َ ] (ع اِ) ج ِ شِکَّة. (ناظم الاطباء). رجوع به شکة شود.
-
جاْخاْ
لهجه و گویش گنابادی
jakha در گویش گنابادی یعنی متعجب شد ، سورپرایز شد ، شُکه شد ، انتظارش را نداشت.
-
احتشام
لغتنامه دهخدا
احتشام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) احتشام از؛ شرم داشتن از. بشکوهیدن از. استحیاء. (زمخشری ). || بخشم آوردن . (منتهی الارب ). || از کسی حشمت داشتن . (زوزنی ). حشمت داشتن از کسی . (تاج المصادر). || خداوند خدم و حشم شدن ببزرگی . خداوند خادمان و فوج (؟) بودن . ...
-
شک
لغتنامه دهخدا
شک . [ ش َک ک ] (ع مص ) به گمان افتادن . (ترجمان القرآن ص 62) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (از اقرب الموارد). گمان کردن در کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). گمان کردن در کاری و تردید نمودن در آن . (ناظم الاطباء). || نیزه زدن ...