کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شِنگَه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
شنگه
لغتنامه دهخدا
شنگه . [ ش َ گ َ / گ ِ ] (اِ) آلت تناسل را گویند. (برهان ) (انجمن آرا) (از آنندراج ). نره و آلت تناسل . (ناظم الاطباء). شرمگاه . ایر. نره . ذکر. قضیب : تا کس لب است و شنگه زبان است و رومه ریش جز راه کون او به سوم پای نسپرم . سوزنی (از فرهنگ نظام ). |...
-
شنگه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šange ۱. آلت تناسلی.۲. مزبله؛ جای ریختن خاکروبه.
-
جستوجو در متن
-
الم قشقرق
لهجه و گویش تهرانی
الم شنگه
-
جنجال
واژهنامه آزاد
الم شنگه.
-
شَنقصه،() راه انداختن
لهجه و گویش تهرانی
الم شنگه،() راه انداختن
-
وشگنه
لغتنامه دهخدا
وشگنه . [ وَ گ َ ن َ / ن ِ ] (اِ) وشکنه . آلت تناسل . (برهان ). رجوع به وشکنه و شنگه شود.
-
بساط درآوردن
فرهنگ فارسی معین
(بَ. دَ. وَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) کنایه از: اَلَم شنگه راه انداختن .
-
کچلک بازی درآوردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ چَ لَ. دَ. وَ دَ) (مص ل .) (عا.) داد و فریاد راه انداختن ، الم شنگه راه انداختن ، بهانه جویی کردن .
-
وشکنه
لغتنامه دهخدا
وشکنه . [ وَ ک ُ ن َ / ن ِ ] (اِ) آلت تناسل ، و کاف آن را مفتوح و بعضی بی واو دانسته اند. ظن غالب آن است که مضموم و کاف عربی باشد زیرا که آلت کردن است . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). وشگنه . (برهان ). رجوع به وشگنه و شنگه شود.
-
شنگیدن
لغتنامه دهخدا
شنگیدن . [ ش َ دَ ] (مص ) جنبیدن سر و گوش . خواستار شوخی و بازی و تفریح و عیش و نشاط بودن . داشتن هوسهایی که معمولاً جوانان و نوجوانان از دختران و پسران نوبلوغ از آنها برخوردارند. (فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده ).- شنگیدن دل برای چیزی یا کسی ؛ خواهان آن ...
-
کچلک بازی
لغتنامه دهخدا
کچلک بازی . [ ک َچ َ ل َ ] (حامص مرکب ) عمل کچلک باز. || بدی پرداخت و اداء دین . بد معاملگی . (یادداشت مؤلف ).- کچلک بازی درآوردن ؛ بد پرداختن دین . بدمعاملگی کردن . (از یادداشت مؤلف ).- || داد و فریاد بیجا کردن . الم شنگه راه انداختن . (فرهنگ فار...
-
شنگله
لغتنامه دهخدا
شنگله . [ ش َ گ َ ل َ / ل ِ ] (اِ) مطلق خوشه را گویند اعم از خوشه ٔ خرما و انگور و گندم و جو. (برهان ) (از فرهنگ نظام ) (جهانگیری ). زنگله . چلازه . خوشه های خرد انگور و خرما که از مجموع آنهاخوشه ٔ بزرگ شکل گیرد. (یادداشت مؤلف ) : درخت خرما صد خار ز...
-
ذکر
لغتنامه دهخدا
ذکر. [ ذَ ک َ ] (ع اِ) عوف . شرم مرد. عورت مرد. ایر. نره . حمدان . آلت . آلت مردی . آلت رجولیت . آلت تناسل . شرم اندام مرد. خرزه . نیمور. چک . چوک . چل . چُر. قضیب . الف کوفی . الف کوفیان . لند. مالکانه . نکانه . سختو. شنگه . وشنگه . گردکان . شنگ . ا...