شنگیدن . [ ش َ دَ ] (مص ) جنبیدن سر و گوش . خواستار شوخی و بازی و تفریح و عیش و نشاط بودن . داشتن هوسهایی که معمولاً جوانان و نوجوانان از دختران و پسران نوبلوغ از آنها برخوردارند. (فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده ).
- شنگیدن دل برای چیزی یا کسی ؛ خواهان آن بودن . در تداول عامه ، دل من ، دل او برای فلان میان عشق و هوس به نوبت می زند. (یادداشت مؤلف ): کیه کیه در میزنه من دلم می شنگه . درُ با لنگر میزنه من دلم می شنگه . (از تصنیف شیدا) (یادداشت مؤلف ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.