کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شوله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
شویلة
لغتنامه دهخدا
شویلة. [ ش ُ وَ ل َ ] (ع اِ مصغر)مصغر شولة. (از معجم البلدان ). رجوع به شولة شود.
-
مزبله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مزبلَة، جمع: مزابل] [قدیمی] mazbale جای ریختن خاکروبه و سرگین؛ شله؛ شوله؛ کلجان.
-
گوشوله
لغتنامه دهخدا
گوشوله . [ گ َ / گُو ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) در تداول مردم گناباد خراسان پارگین حمام است و ظاهراً مرکب از «گو» به معنی گودال و «شوله » است و برهان قاطع شوله را بمعنی جایی که پلیدیها در آن افکنند و خاکروبه و خلاشه در آن ریزند آورده است .
-
دم گرگ
فرهنگ فارسی معین
(دُ مِ گُ) (اِ.) 1 - کنایه از: صبح کاذب . 2 - یکی از منازل قمر؛ شوله ، دنبال گرگ ، ذنب السرحان .
-
روفت گر
لغتنامه دهخدا
روفت گر. [ گ َ ] (ص مرکب ) روفته گر. سپور. رفتگر. شوله روب . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رفتگر شود.
-
لول
لغتنامه دهخدا
لول . (ص ) طافح . مست مست : مست لول ؛ شوله مست . سیاه مست . مست طافح . سخت مست .
-
ذراعة
لغتنامه دهخدا
ذراعة. [ ذَرْ را ع َ ] (اِخ ) المعدیة: و من المجانین و الموسوسین و النوکی : ابن خنان و صباح الموسوس و... و منهم دُغَة و جهیزة و شولة و ذرّاعةالمعدیة. (ص 178 ج 2 از البیان والتبیین ).و در عقدالفرید آمده است که : النوکی من نساء الاشراف ، ذغة العجیله و ...
-
سپور
لغتنامه دهخدا
سپور. [ س ُ ] (از ترکی ، اِ) کلمه ٔ مأخوذ از سُپُرماق ترکی است . روفته گر. جاروکش . کسی که کوچه ها و خیابانها را جاروب کند و آب پاشد. شوله روب . خاشه روب .
-
دم عقرب
لغتنامه دهخدا
دم عقرب . [ دُ م ِ ع َ رَ ] (اِخ ) شوله . حمةالعقرب ، و آن یکی از منازل قمر است در برج عقرب . (یادداشت مؤلف ) : دم عقرب بتابید از سر کوه چنان چون چشم شاهین از نشیمن .منوچهری .
-
مئبر
لغتنامه دهخدا
مئبر. [ م ِءْ ب َ ] (ع اِ) سوزن دان . ج ، مآبر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نیش . (از فرهنگ جانسون ). نیشگاه : الشولة، کوکبان علی مئبر العقرب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- مئبرالعقرب ؛ جای شوله نزد منجمین و هم عرب . (یادداش...
-
نیم گرده
لغتنامه دهخدا
نیم گرده . [ گ ِ دَ /دِ ] (اِ مرکب ) نیمی از یک گرده نان . کنایه از لقمه ای . نیم نانی . قوتی مختصر. نواله ای اندک : به نیم گرده بروبی به ریش بیست کنشت به صد کلیچه سبال تو شوله روب نرفت .عماره .
-
روفتن
لغتنامه دهخدا
روفتن . [ ت َ ] (مص ) جاروب کردن و پاک کردن . (از ناظم الاطباء). رفتن . مصدر دیگر غیر مستعمل آن رویش یا روب است . روبیدن . پاک کردن . جاروب کردن . خاشاک جایی را بیرون کردن . با جاروب یا جامه ای همه را بردن . (یادداشت مؤلف ) : به نیم گرده بروبی به ری...
-
رباطات
لغتنامه دهخدا
رباطات . [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رباط. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). ورجوع به رباط در معنی سلسله ٔ اعصاب شود. || (اصطلاح منطق ) در نزد اهل منطق حروف معانی نحوی ها باشد، و بعضی رباطات را ادوات گویند. (یادداشت مرحوم دهخدا). روابط....
-
شله
لغتنامه دهخدا
شله . [ ش ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) آش . (ناظم الاطباء). نوعی از طعام که برنج را در آبگوشت به طور هریسه می پزند و ناواقفان این دیار آن را شوله گویند و فقیر مؤلف بعضی ثقات را دیده که به ضم و تشدیدلام گویند و آن برای معنی مذکور پرمکروه و محض خطاست ، زیرا بدا...
-
تولس
لغتنامه دهخدا
تولس . [ ] (اِخ ) آقای همائی در ذیل کلمه ٔ ثولس در کتاب التفهیم آرند: ضبط این کلمه در نسخ فارسی و عربی این کتاب و همچنین المجسطی و دیگر کتب قدیم به اختلاف ثولی ، ثولس ، تولی ، تولس بنظر رسیده و هر کدام از آنها به وجهی صحیح و مقصود از همه یکی است ؛ یع...